سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

4? مطالبه‌ی فدک به عنوان ملک شخصی

پس از آن که سه مرحله سابق (ملکیت پیامبر و سپس ملک فاطمه و غصب آن ) پشت سر گذارده‌شد به حوادث پس از غصب از جمله مطالبه فدک به عنوان ملک شخصی می‌پردازیم .

بلاذرى در فتوح البلدان در باره این نوع مطالبه‌ی حضرت مى‌نویسد:

 أن فاطمة رضی الله عنها قالت لأبی بکر الصدیق رضی الله عنه : اعطنی فدک فقد جعلها رسول الله صلى الله علیه وسلم لی ...

فاطمه به ابوبکر گفت: فدک را به من بده زیرا رسول خدا آن را به من داده است ...

البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 44، تحقیق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1403هـ.

یاقوت حموى در معجم البلدان با اشاره به موقعیت جغرافیائى و تاریخى فدک آن را از مختصات رسول خدا (ص) مى‌داند و مى‌گوید: این همان چیزى است که فاطمه از ابوبکر آن را مطالبه مى‌کرد.

فدَکُ: قریة بالحجاز بینها و بین المدینة یومان و قیل ثلاثة أفاءها الله على رسوله صلى الله علیه وسلم فی سنة سبع صلحاً وذلک أن النبی صلى الله علیه وسلم لما نزل خیبرَ وفتح حصونها ولم یبق إلا ثلث واشتد بهم الحصار راسلوا رسولَ الله صلى الله علیه وسلم یسألونه أن یُنزلهم على الجلاءِ وفعل و بلغ ذلک أهل فدک فأرسلوا إلى رسول الله أن یصالحهم على النصف من ثمارهم وأموالهم فأجابهم إلى ذلک فهی مما لم یوجف علیه بخیل ولا رکاب فکانت خالصة لرسول الله، صلى الله علیه وسلم وفیها عین فوارة ونخیل کثیرة وهی التی قالت فاطمة رضی الله عنها: إن رسول اللَه صلى الله علیه وسلم نحلنیها.


فدک روستائى است در حجاز که فاصله آن تا مدینه دو یا سه روز راه است، این روستا در سال هفتم از هجرت هنگامى که خیبر فتح شد مردم ساکن فدک افرادى را نزد رسول خدا فرستادند تا با آنان مصالحه نماید و جنگ و ستیز نباشد، و پیشنهاد کردند که نصف از محصول ودارائى را به پردازند، رسول خدا قبول فرمود، پس فدک بدون جنگ تسلیم شد و این سرزمین که آب فراوان و نخلستآن‌هاى زیادى دارد مختص رسول خدا است واین همان فدکى است که فاطمه فرمود: رسول خدا آن را به من بخشیده است.

الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله (متوفای626هـ)، معجم البلدان، ج 4، ص 239، : ناشر: دار الفکر – بیروت.

همچنین می‌توانید جهت روشن شدن موضوع فدک و مالکیت حضرت زهراء علیها السلام به کتب علمای ذیل مراجعه نمایید:

- حاکم حسکانى

شواهد التنزیل ج 1 ص 438

- ایجى

المواقف ج 3 ص 609

- قاضى جرجانى

شرح مواقف ج 8 ص 356

- حلبی

السیرة الحلبیة ج 3 ص 488

- سرخسى

المبسوط سرخسی ج 12 ص 30

و...

بطلان ادعایی دیگر

با بررسی مطالبه فدک به عنوان ملک شخصى فاطمه علیهما السلام از منابع اهل سنت ، بطلان نظر کسانى که مى‌گویند : حضرت زهراء فقط مطالبه ارث داشت و دعوا و نزاع فقط پیرامون همین مسأله بوده است و نه غیر آن، به خوبى اثبات و روشن مى‌کند.

از جمله آنان کلام نویسنده کتاب ترکة النبى است که مى‌گوید:

... و إنما طلبت وادعت المیراث هی و غیرها من الورثة وکان النظر والدعوى فی ذلک. 

مطالبه و ادعاى فاطمه و دیگران فقط در موضوع ارث بود نه چیز دیگر.

البغدادی، حماد بن زید (متوفای 267هـ) ترکة النبی (ص)، ص 86، تحقیق: أکرم ضیاء العمری، الطبعة: الأولى، 1404هـ.

درخواست شاهد از حضرت زهرا(س)

پس از مطالبه و در خواست آن حضرت در بازگرداندن فدک به عنوان ملک شخصى آن حضرت، ابوبکر در کمال ناباورى مطالبه شاهد نمود، که مدرک و سند ذیل گواه بر این سخن است:

بلاذری در این باره می‌نویسد:

أن فاطمة رضی الله عنها قالت لأبی بکر الصدیق رضی الله عنه اعطنی فدک فقد جعلها رسول الله صلى الله علیه وسلم لی فسألها البینة ...

فاطمه به ابوبکر گفت: فدک را به من باز گردان زیرا رسول خدا آن را به من بخشیده است، ابوبکر در خواست دلیل و شاهد کرد...

البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 44، تحقیق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1403هـ.

حموى نیز در معجم البلدان خود با اشاره به ویژگى فدک مى‌نویسد:

... فهی مما لم یوجف علیه بخیل ولا رکاب فکانت خالصة لرسول الله، صلى الله علیه وسلم وفیها عین فوارة ونخیل کثیرة وهی التی قالت فاطمة رضی الله عنها: إن رسول اللَه صلى الله علیه وسلم نحلنیها فقال: أبو بکر رضی اللَه عنه أرید لذلک شهوداً.

فدک از سرزمین‌هاى پر آب و نخلستان‌هاى فراوانى است که بدون لشکرکشى فتح شد و به همین جهت از اموال اختصاصى رسول خدا است، و فاطمه پس از آن حضرت گفت: این سرزمین را پدرم به من بخشیده است، ابوبکر گفت: گواهانى می‌خواهم.

الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله (متوفای626هـ)، معجم البلدان، ج 4، ص 238، : ناشر: دار الفکر – بیروت.

آنچه که در اینجا دقت در آن لازم است ، مسأله درخواست شاهد و دلیل و مدرک از دخت گرامى رسول خدا (ص) است که نه تنها جاى تعجب دارد؛ بلکه گویاى تبعیض در برخورد با احادیثى از این قبیل و روش غیر منصفانه در عمل به حدیث است، در ذیل به چند دلیل در رد مطالبه شاهد، توسط ابوبکر، اشاره مى‌شود:

اولا: نیازى به شاهد از فاطمه (س) نبود؛

طبق سندهایی که در ذیل ارائه می شود، موارد فراوانى در کتاب‌هاى حدیث و تاریخ اهل سنت وجود دارد که پیامبر خدا (ص) و صحابه بدون در خواست شاهد و دلیل به خبرواحد ناقلان به شرط عدالت عمل کرده‌اند، به طوری که از این رفتار به عنوان سیره پیامبر (ص) و همچنین سیره صحابه،  یاد شده است،  آیا این سیره‌ها در پذیرفتن خبر فاطمه (س) با اینکه ادعاى اجماع و اتفاق بر آن نموده‌اند، در جریان فدک غیر قابل اجرا بود؟

بزدوى حنفى در اصول خود در مورد این سیره مى‌نویسد:

واما السنة: فقد صح عن النبی علیه السلام قبوله خبر الواحد مثل خبر بریرة فی الهدیة وخبر سلمان فی الهدیة والصدقة وذلک لا تحصى عدده ومشهور عنه أنه بعث الأفراد إلى الآفاق مثل علی ومعاذ وعتاب بن اسید ودحیة وغیرهم رضی الله عنهم وهکذا أکثر من أی یحصى وأشهر من ان یخفى وکذلک أصحابه رضی الله عنهم عملوا بالآحاد وحاجوا بها  ... وأجمعت الأمة على قبول أخبار الآحاد من الوکلاء والرسل والمتضاربین وغیرهم.

با سند صحیح روایت شده که خبر واحد ، مقبول رسول خدا واقع  شده است مانند: خبر بریره در جریان هدیه و خبر سلمان در جریان هدیه و صدقه که تعداد آنها از شماره فزون است،  و نیز  مشهور است که رسول خدا، افرادی را مثل: علی و معاذ و ودحیة و دیگران رضی الله عنهم به اطراف فرستاد (به جهت خبر رسانی این افراد با اینکه یک نفر بیش‌تر نبودند) که این موازد نیز بیش از آن است که به شماره درآیند و روشن‌تر از آنند که مخفی بماند و همچنین أصحاب پیامبر رضی الله عنهم به خبرهای واحد عمل نموده و به آنها احتجاج می‌نمودند ... و امت اسلام بر قبول خبرهای واحد من وکلاء و فرستادگان وعاملین  وغیرآنها اجماع دارند.

البزدوی الحنفی، علی بن محمد (متوفای382هـ)، کنز الوصول الى معرفة الأصول (أصول البزدوی)، ج 1، ص 154، : ناشر: مطبعة جاوید بریس – کراچی.

ثانیاً: ابوبکر خبرهاى واحد دیگران را بدون شاهد، می‌پذبرفت

در منابع معتبر اهل سنت، براین نکته تصریح شده است که خبرهای واحد صحابه در نزد ابوبکر نیازمند شاهد نبوده و بدون درخواست آن به نفع راوی حکم نموده است که به ذکر دو مورد از آنها کفایت می‌نماییم :

مورد اول: ابوبکر به خبر واحد جابر که ادعا نمود، پیامبر به او وعده داد که اگر اموال بحرین برسد، فلان مقدار را یه تو خواهم داد اما وقتی رسید که دیگر رسول خدا (ص) از دنیا رفته بودند، بدون درخواست شاهد عمل نمود و به او داد.

بخارى در صحیح خود در این باره‌ چنین مى‌نویسد:

حَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ حَدَّثَنَا عَمْرٌو سَمِعَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ - رضى الله عنهم - قَالَ قَالَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - « لَوْ قَدْ جَاءَ مَالُ الْبَحْرَیْنِ، قَدْ أَعْطَیْتُکَ هَکَذَا وَهَکَذَا وَهَکَذَا ». فَلَمْ یَجِئْ مَالُ الْبَحْرَیْنِ حَتَّى قُبِضَ النَّبِىُّ - صلى الله علیه وسلم - فَلَمَّا جَاءَ مَالُ الْبَحْرَیْنِ أَمَرَ أَبُو بَکْرٍ فَنَادَى مَنْ کَانَ لَهُ عِنْدَ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - عِدَةٌ أَوْ دَیْنٌ فَلْیَأْتِنَا. فَأَتَیْتُهُ، فَقُلْتُ إِنَّ النَّبِىَّ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ لِى کَذَا وَکَذَا، فَحَثَى لِى حَثْیَةً فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِىَ خَمْسُمِائَةٍ، وَ قَالَ خُذْ مِثْلَیْهَا.

... جابربن عبدالله مى‌گوید: پیامبر به من فرمود: اگر اموال بحرین برسد به تو چیزى از آن خواهم داد؛ ولى از بحرین مالى نرسید و رسول خدا صلى الله علیه وسلم از دنیا رفت، وقتی که رسید، ابوبکر دستور داد هر کس که رسول خدا صلى الله علیه وسلم به او وعده‌اى داده و یا طلبى از آن حضرت دارد نزد من بیاید، من نیز نزد وى رفته و گفتم : رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من چنین و چنان فرمود ، او مشتى از درهم (یا دینار) به من داد وچون آن را شمردم پانصد درهم بود وگفت: دو برابر آن را خودت بردار.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 2، ص 803، ح2174، کتاب الکفالة، بَاب من تَکَفَّلَ عن مَیِّتٍ دَیْنًا فَلَیْسَ له أَنْ یَرْجِعَ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987?

اکنون جاى این پرسش است که: چرا جناب ابوبکر از وعده پیامبر که فقط شخص جابر از آن خبر داد، و درخواست شاهد ننمود؟

وچقدر شگفت‌انگیز است که سیده نساء عالمین و کسی که مائده أسمانی بر او نازل می‌شود برای ادعایش، نیازمند شاهد باشد و جابر بن عبدالله نباشد.

مورد دوم: ابوبکر با شنیدن خبرى از مغیره و محمد بن مسلمه دستور داد که به جده ( مادر بزرگ) میت ارث داده شود؛ چون این دو گفته بودند: پیامبر یک ششم از میراث را به مادر بزرگ متوفا اختصاص داد، سپس ابوبکرهمین حکم را با شنیدن خبرى از بلال که گفت: این حکم بر خلاف دستور رسول خدا(ص) است ، تغییر داد.

علاءالدین بخاری در شرخ خود بر اصول بزودی در این باره می‌نویسد:

... وَمِنْهَا رُجُوعُهُ إلَى تَوْرِیثِ الْجَدَّةِ بِخَبَرِ الْمُغِیرَةِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ مَسْلَمَةَ أَنَّ النَّبِیَّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَعْطَاهَا السُّدُسَ.

وَنَقْضُهُ حُکْمَهُ فِی الْقَضِیَّةِ الَّتِی أَخْبَرَ بِلَالٌ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَکَمَ فِیهَا بِخِلَافِ مَا حَکَمَ هُوَ فِیهَا.

... یکی از آن موارد (که ابوبکر به خبر واحد دیگران عمل نموده و به نفع راوی حکم کرده است) ، عمل و اعتماد او به خبر واحد در سهیم شدن جدّه در ارث به روایت مغیره و محمد بن مسلمه است که گفتند: رسول خدا یک ششم از میراث را به جدّه داد.

و همچنین وقتی که بلال خبر داد که رسول خدا بر خلاف او حکم کرده است ابوبکر حکمش را نقض کرد.

البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای730هـ)،کشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج 2، ص 544، تحقیق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.

شاهد نخواستن ابوبکر از این صحابه و درخواست شاهد از فاطمه (س) چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟

ثالثا : خبرهای واحد ابوبکر بدون شاهد مقبول ‌شد

اگر ادعاى حضرت زهراء بر بخشیدن فدک خبر واحد و نیازمند شاهد و گواه بود؛ چرا خبرهای واحد ابوبکر نیازمن شاهد نبود از جمله:

همین حدیث مورد ادعاى ابوبکر «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ» خبر واحد او بود؛ پس چرا از وى بدون شاهد و گواه بر پذیرفته شد؟

چنا‌ن که علاءالدین بخاری در شرخ خود بر اصول بزودی درباره قبول این حدیث او توسط صحابه می‌نویسد:

... ومنها رجوعهم إلى خبر أبی بکر رضی الله عنه فی قوله علیه السلام الأنبیاء یدفنون حیث یموتون وقوله علیه السلام ونحن معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه .

... یکی از آن موارد (که صحابه به خبر واحد عمل نموده و به نفع راوی حکم کرده اند) رجوع و اعتماد صحابه به خبر أبو بکر رضی الله عنه در مورد این قول پیامبر علیه السلام است : أنبیاء درهمان جایی که از دنیا رفتند، دفن می‌شوند و این قول پبامبر علیه السلام : ونحن معاشر الأنبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه

البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای730هـ)،کشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج 2، ص 544، تحقیق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.

و نیز می‌نویسد :

در جریان سقیفه با استدلال ابوبکر به این حدیث که: (الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ؛ پیشوایان از قریش‌اند) کسى از وى تقاضاى شاهد و گواه بر نسبت دادن این خبر به رسول خدا(ص) نکرد؟

علاءالدین بخاری در شرخ خود بر اصول بزودی مواردی را بر می‌شمرد از جمله :

فَمِنْهَا مَا تَوَاتَرَ أَنَّ یَوْمَ السَّقِیفَةِ لَمَّا احْتَجَّ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى الْأَنْصَارِ بِقَوْلِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ : قَبِلُوهُ مِنْ غَیْرِ إنْکَارٍ عَلَیْهِ.

به تواتر رسیده است که وقتی ابوبکر در سقیفه علیه انصار (که می‌گفتند: امیر باید از انصار باشد) به این سخن پیامبرعلیه السلام :«پیشوایان از قریش‌اند»، استدلال کرد، همه پذیرفتند و کسی آن را رد نکرد.

البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای730هـ)،کشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج 2، ص 544، تحقیق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.

نتیجتاً وقتی خود رسول خدا (ص) در موارد فراوانی به خبر واحد عمل نموده و سیره صحابه و اجاع مسلمین به عمل به آن بوده و حتی خود ابوبکر در مواردی بدون درخواست شاهد، به نفع راوی حکم نموده  و خبرهای واحد خودش نیز بدون درخواست شاهد مقبول واقع می‌شده ، اصل درخواست شاهد از فاطمه (س) بی‌مورد و نشانگر عمق عداوت ابوبکر به خاندان نبوت بوده است.

شهادت دادن امیرمؤمنان (ع) :

با چشم از تبعیض‌‌‌‌های فوق ذکر این نکته هم بسیار ضروری است که، امیرمؤمنان به عنوان شاهد حاضر شده و به حقانیت حضرت زهرا (س) شهادت دادند.

چنان‌که بلاذری در این‌باره می‌نویسد:

... قالت فاطمة لأبی بکر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم جعل لی فدک فأعطنی إیاه وشهد لها علی بن أبی طالب.

... فاطمه از ابوبکر تقاضاى باز گرداندن فدک را نمود، علی بن أبی طالب شهادت داد که پیامبر آن را به فاطمه بخشیده است.

البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 44، تحقیق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1403هـ؛ قدامة بن جعفر (متوفای337هـ)، الخراج وصناعة الکتابة، ج 1، ص 259، : تحقیق: محمد حسین الزبیدی، ناشر: دار الرشید - العراق، الطبعة: الأولى؛ الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله (متوفای626هـ)، معجم البلدان، ج 4، ص 239، : ناشر: دار الفکر – بیروت.

اما ابوبکر آن را کافی ندانست جنانکه بلاذری می‌نویسد:

... وشهد لها علی بن أبی طالب فسألها شاهدا آخر...

و علی بن أبی طالب شهادت داد که پیامبر آن را به فاطمه بخشیده است اما از فاطمه درخواست شاهد دیگری نمود.

البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 44، تحقیق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1403هـ؛ قدامة بن جعفر (متوفای337هـ)، الخراج وصناعة الکتابة، ج 1، ص 259، : تحقیق: محمد حسین الزبیدی، ناشر: دار الرشید - العراق، الطبعة: الأولى؛ الحموی، أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله (متوفای626هـ)، معجم البلدان، ج 4، ص 239، : ناشر: دار الفکر – بیروت.

آیا شهادت و گواهى امیرمؤمنان علی(ع)کافى نبود؟

داستان مرد یهودى و ادعاى بدهکارى رسول خدا (ص) به وى، و شهادت خزیمه بن ثابث انصارى به نفع پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، و این که پیامبر(ص) شهادت او را به عنوان دو شهادت دو مرد پذیرفت، و توجه به این نکته که خزیمه خود از مریدان و یاران امیرمؤمنان بوده، این نکته را آشکار می‌سازد، که به فرض نیازمندی به شاهد،  شهادت دادن حضرت، کافی می‌بود.

ثعالبى در ثمار القلوب در مورد جریان خذیمه مى‌نویسد:

 ( ذو الشهادتین ) خزیمة بن ثابت الأنصارى سماه رسول الله (ص) ذا الشهادتین وذلک أن یهودیا أتاه فقال یا محمد اقضنى دینى فقال (ص) أو لم أقضک قال لا فقال إن کانت لک بینة فهاتها وقال لأصحابه ایکم یشهد أنى قضیت الیهودى ماله فأمسکوا جمیعا فقال خزیمة أنا یا رسول الله اشهدک أنک قضیته قال: وکیف تشهد بذلک و لم تحضره ولم تعلمه. فقال یا رسول الله نحن نصدقک على الوحى من السماء فکیف لا نصدقک على أنک قضیته فأنفذ صلى الله علیه وسلم شهادته وسماه ذا الشهادتین لأنه صلى الله علیه وسلم صیر شهادته شهادة رجلین.

الثعالبی، أبی منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعیل (متوفای429هـ)، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج 1، ص 288، : ناشر: دار المعارف – القاهرة؛ الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 13، ص 192، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م

خزیمه که پس از ادعاى مرد یهودى و در پاسخ به رسول خدا که فرمود: چه کسى شهادت مى‌دهد که من قرض این مرد را ادا کرده‌ام؟ و جز او کسى حاضر به شهادت نشد گفت: من شهادت مى‌دهم، فرمود: تو چگونه شهادت مى‌دهى در حالى که نه از آن خبر داشتى و نه حاضر بوده‌اى؟ گفت: ما بر وحى و پیام آورى از آسمان و از طرف خدا، تو را تصدیق کرده ایم، چگونه سخنت را در باز پرداخت بدهى و قرضت را تأیید نکنیم؟ رسول خدا شهادت وى را شهادت دو نفر قرار داد و او را به ذو الشهادتین ملقب نمود.

الثعالبی، أبی منصور عبد الملک بن محمد بن إسماعیل (متوفای429هـ)، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج 1، ص 288، : ناشر: دار المعارف – القاهرة؛ الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764هـ)، الوافی بالوفیات، ج 13، ص 192، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420هـ- 2000م

پیامبر (ص) شهادت او را که به گَرد فضائل امیرمؤمنان نمی‌رسد و خود از اصحاب امیرمؤمنان (ع) بوده و در رکاب آن حضرت به شهادت رسید، به منزله شهادت دو مرد قرار می‌دهد، آیا امیرمؤمنان از او کمتر بود، که ابوبکر شهادت او را کافی ندانست؟ وآیا معنای پیروی از سنت پیامبر (ص) این است ؟.

شهادت ام ایمن و رباح

با هر حال حضرت زهراء (س) بعد از کافی نداستن شهادت امیرمؤمنان،  شهود دیگرى نیز آورد؛ از جمله ام ایمن و رباح خادم رسول خدا (ص).

بلاذرى در مورد شهادت این دو مى‌نویسد:

... أن فاطمة رضی الله عنها قالت: لأبی بکر الصدیق رضی الله عنه اعطنی فدک فقد جعلها رسول الله (ص) لی فسألها البینة فجاءت بأم أیمن ورباح مولى النبی (ص)فشهدا لها بذلک فقال: إن هذا الأمر لا تجوز فیه إلا شهادة رجل وامرأتین

... فاطمه به ابوبکرصدیق رضی الله عنه گفت: فدک را به من باز گردان زیرا رسول خدا آن را به من بخشیده است، ابوبکر در خواست دلیل و شاهد کرد.

البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 44، تحقیق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – 1403هـ.

با این که شهادت دو مرد ( حضرت امیر(ع) و رباح ) در امور مالى کافى است، حضرت زهرا (س) امّ‌ایمن خدمتکار رسول خدا (ص) را هم شاهد آورد؛ ولى باز هم ابوبکر، به سخن خودش هم پایبند نبود و فدک را باز نگرداند.

جهت آگاهى بیشتر به منابع و کتاب‌هاى ذیل مراجعه فرمایید:

یاقوت حموى در معجم البلدان، باب فدک، ج 4، ص 270 رقم: 9053؛ سمهودى در وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج3، ص995؛ فخر رازى در التفسیر الکبیر، ج 29 ص 284؛ ابن حجر هیثمى در الصواعق المحرقة، ص25؛ سرخسى در المبسوط، ج 12، ص 30؛ ابن شبة نمیرى در تاریخ المدینة، ج 1، ص 199؛ الجوهرى فى السقیفة وفدک، ص 110؛ حاکم حسکانى در شواهد التنزیل؛ ج 1، ص 438 و حلبى در السیرة الحلبیة، ج 3، ص 488?






نوشته شده در تاریخ شنبه 92 فروردین 24 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin