سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

 

اضطرار به امام عصر(عج).

از محوری ترین اعتقادات شیعیان اعتقاد به حضرت حجت و مسئله ی امامت است. که در روایات و آیات قرآن سهم وافری را به خودش اختصاص داده است. شیعه اعتقاد دارد که حجت زنده ای باید در هر زمان باشد و هیچ زمانی خالی از حجت نیست. روایت داریم که اگر در زمین فقط دو نفر زندگی کنند، یکی از آنها حجت است. زیرا او حجت خدا برروی زمین است و عذری را برای بندگی نکردن افراد باقی نمی گذارد. کسی نمی تواند بگوید که من راهنما نداشتم، کسی نبود که مرا دستگیری کنم و گمراه شدم. پس با وجود حجت و راهنمایی ها، این عذر بسته می شود و حجت تمام می شود.   .

در مسائل مهدویت، تحقق ظهور و آمدن حضرت، مهمترین مسئله اضطرار به حجت است. اضطرار چیزی فراتر از نیاز و احتیاج است. انسان احتیاجاتی دارد. مثلا شما به دارویی نیاز دارید که اگر آنرا نداشته باشید، می توانید مشابه آنرا پیدا کند. در این حالت شما مضطر نشده اید و چاره ای دارید. مضطر کسی است که یک راه دارد و راه دیگری ندارد یا یک درمان دارویی داشته باشد و جانشینی برای آن نداشته باشد.

چیزی که کارگشا است و در بحث مهدویت کلید است. و باید به آن سمت برویم، این است که مضطر ،بیچاره و دردمند حضرت بشویم. بگونه های که راه دیگری نداشته باشیم. یعنی درمان منحصر در ظهور حضرت باشد. این نقطه فراتر از معرفت به حضرت و اثبات امام زمان (عج)است. ممکن است که ما معرفت به حضرت داشته باشیم و امام را اثبات بکنیم و منتظر حضرت باشیم ولی مضطر نباشیم. تا ما به اضطرار نرسیم به درمان نمی رسیم.

تا ما نسبت به حضرت معرفت نداشته باشیم دردمند و مضطر حضرت نمی شویم. پس اول باید معرفت باشد تا اضطرار باشد. نکته ی کلیدی که باعث فرج می شود فقط معرفت  نیست. آیا معرفت کافی است ؟

معرفت های عقلی ،علمی و باورهای قلبی کافی نیست ،انتظارکافی نیست بااینکه همه ی اینها لازم است ولی کافی نیست. مگر اینکه اینها ما را به دردمندی و اضطرار برساند. او گشایش است. اگر درد درحد اضطرار بوجود بیاید، قطعا درمان وجود دارد.

طبیب مسیح آدم است ومشفق نی          چودرد درتو نبیندکِه را دوابکند

هر کجا دردی دوا آنجا رود                      هر کجا آهی شفا آنجا رود

اگر این درد در ما بوجود بیاید، از صد تا درمان بهتر است. اگر درد در ما بوجود بیاید شفا وجود دارد.. این درد خودش درمان است.

پس ما باید دنبال اضطرار بگردیم و اضطرار باید چشم انداز ما باشد. ممکن است که ما خواص فیزیکی و شیمیایی آب را بدانیم ولی در ما حرکتی بوجود نمی آید که آن آب را بخوریم. زیرا نیازی در ما نیست. تا عطش نباشد حرکتی ایجاد نمی شود.ما یقین به حجت داریم ولی این یقین حرکتی در ما ایجاد نکرده است. در سوره نمل آیه 15 داریم که حضرت موسی معجزاتی را برای فرعونیان نشان داد و همه می دانستند که این معجزات سِحر نیست و یقین داشتند ولی با این وجود جلوی حضرت موسی ایستادند. قرآن می فرماید :در عین حالیکه به معجزات یقین داشتند کفر ورزیدند. امام صادق(ع) در ذیل این آیات می فرماید: کفر ورزیدن آنها با وجود معرفت بود. یعنی با وجود اینکه یقین و معرفت داشتند، اما این معرفت به دردشان نخورد چون آنها احساس نیازی نسبت به خدای حضرت موسی نداشتند که تسلیم بشوند.

شیطان ملکوت و عوالم بالا را دیده بود و شهود کرده بود ولی با این وجود نیازی در خودش نمی دید که در مقابل ولی خدا خصوع و سجده کند. زیرا خودش را بالاتر از آدم می دید. بخاطرهمین شهودش به دردش نخورد. پس اگر اضطرار در انسان بوجود نیاید حتی یقین و شهود باعث حرکتی در او نمی شود.

اوج اضطرار در آیه 61 سوره نمل آمده است که می فرماید: ام یجیب المضطر اذا دعا ویکسف السوء. این آیه یک دستورالعمل است و باید آنرا بکار بست نه اینکه فقط در شرایط اضطرار آنرا خواند. مثل اینکه دکتری به شما دارو بدهد و شما بجای اینکه دارو را بخورید روزی سه بار نام این دارو را بگویید. شما باید به دارو(عمل کردن)را بخورید. به آیت الله بهجت گفتند که ذکری به ما بدهید که در نماز حضور قلب داشته باشیم. ایشان فرمود: حضور قلب دعایی نیست بلکه دوایی است یعنی انسان باید عمل کند و خودش را مداوا کند. در این آیه داریم: خدا مضطر و بیچاره ی  دردمند را اجابت می کند ،وقتی او را بخواند و مشکلش را برطرف می کند. و در ادامه می فرماید :و شما را جانشین روی زمین می کند. مصداق تام این آیه امام زمان(عج) است. امام مضطری است که بخاطر دیدن ظلم ها در طول تاریخ ،دردمند است. در هنگام ظهور خدا را دعا می کند و خدا موانع فرج را برطرف می کند و شما صالحان را جانشینان زمین قرار می دهد. اضطرار باعث شد که مشکلات برطرف بشود. پس نقطه ی کلیدی، اضطرار است. درک این نیاز نعمت بزرگی است. ما باید از خدا بخواهیم که ما را دردمند به نیازهای واقعی خودمان بکند. و نیازهای کاذب ما را در زندگی به دنبال خودش نکشد. و دردهای بیخودی تمام عمر ما را تلف نکند. دردهای اصلی نیاز به خدا، دین و حجت است. امام حسین(ع) در دعای عرفه از خدا می خواهد که اضطرار را به او بدهد .امام می فرماید: خدایا مرا به ریشه های اضطرار و نیازهای اصلی واقف کن. و آنها را به من بشناسان.اوج انتظار ما را به اضطرار میرساند. اوج معرفت ها این است که انسان مضطر بشود. چون اگر مضطر شد گشایش حاصل می شود حتی اگر برای همه این گشایش حاصل نشود. اضطرار علاوه براینکه در مسیر فرج کلی است برای خود شخص هم فرج و گشایش ایجاد می کند. پس اوج همه ی چیزها اضطرار است.

سوال - آیا اضطراری که انسان در امور مادی در زندگی اش دارد ،در راستای همان اضطرار به حجت است؟

پاسخ - یکی از فواید گرفتاری ها که برای شخصی پیش می آید این است که او اضطرار برسد. اضطرار یک نعمت است. زیرا انسان بیچاره ی  خدا می شود و به خودش برمی گردد و غفلت ها را کنار می زند. پس یکی از فواید گرفتاری ها این است که انسان از دیگران بریده شود و به خدا وصل شود. در قرآن داریم که انبیائی برای امت هایشان می فرستادیم و برای آنها بلاها و مشکلاتی پیش می آوردیم تا تصرع کنند .این ارزشمند است که انسان دردمند بشود. اضطرار به خاطر این کارگشا است که وقتی انسان از خدا چیزی می خواهد، تازه دارد دعا می کند. و دعایش به آسمان می رود. تا وقتی انسان مضطر نشود، دعایش واقعی نیست. ولی فرد مضطر دعایش واقعی است.

نادرشاه به حرم امام رضا(ع) رفت. دم در حرم فقیر نابینایی را دید که دارد گدایی می کند. از او پرسید که چند سال است که داری گدایی می کنی،او گفت: شش سال. نادرشاه گفت: شش سال است که تو هنوز شفایت را از امام نگرفته ای؟ تو باید در عرض نیم ساعت که من زیارت می کنم شفایت را از امام بگیری و الا دستور می دهم که سر تو را بزنند. این گدا مضطرانه از حضرت شفا خواست زیرا راه دیگری برایش باقی نمانده بود. بعد از اینکه نادرشاه از زیارت برگشت، نابینا شفایش را گرفت. نادرشاه به او گفت : تو تابحال با امام رضا(ع) شوخی می کردی و گدا نبودی و اِلا شش سال پیش شفایت را گرفته بودی.

کشور بحرین و منامی مردمان خوبی دارد که مورد ظلم قرار گرفته اند. قبر یکی از علمای گذشته ی(محمد بن عیسی)بحرین ضریحی دارد. در زمان محمدبن عیسی یک بلایی از طرف پادشاه وقت برای شیعیان بوجود آمد. علمای شیعه برای اینکه این بلا را دفع کنند از دولت وقت سه روز مهلت خواستند. سه نفراز علمای آنها قرار گذاشتند که هر شب یکی از آنها استغاثه به امام زمان (عج) بکند تا از بلا نجات پیدا کنند. نفر اول و دوم استغاثه کردند و خبری نشد. در شب سوم محمد بن عیسی با اضطرار دعا کرد و امام تشریف آوردند. و حضرت راه چاره را به محمد بن عیسی گفتند. او از امام سوال کرد: چرا شما همان شب اول این چاره را نفرمودید؟ امام فرمود :اگر حالی که تو امشب داشتی ،در شب ،اول همان فردی که آمده بود داشت، جواب را گرفته بود. تو مضطرانه آمدی.

عاشق کِه شد یارکه به حالش نظرنکرد    اخراج درد نیست وگرنه طبیب هست

اضطرار به حجت اثبات وجود حجت در زمین است. اگر نیازی در ما وجود داشته، خداوند آنرا بی پاسخ نگذاشته است. ما نیازی به اثبات حجت نداریم. وقتی ما به اضطرار می رسیم، قطعا حجت وجود دارد. اگر ما نیاز به آب داریم، خداوند آنرا در عالم گذاشته است.

ما باید قدم اول را در مدرسه ی امام زمان (عج)برداریم و آن یاد امام زمان(عج) است. در دعا داریم: خدایا من را نسبت به یاد او به فراموشی نینداز. به یاد بودن ما را به اضطرار می کشاند. اضطرار اوج است.

ای پادشه خوبان داد ازغم تنهایی     جان بی تو به لب آمدوقت است که بازآیی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی       ای یاد توام مونس درگوشه ی تنهایی

ما همین یاد را می خواهیم. رسیدن به یاد خیلی به ما کمک می کند. ما باید غفلت ها را از بین ببرم. و راه آن به یاد ولی خدا بودن است. ما دنبال عنایت خاص ولی خدا هستیم.

مرحوم کلینی در کتاب کافی در بحث امامت ،اولین بابی که قرار داده، باب نیاز به حجت است. این پاسخ بی نیاز نیست. نیاز کاذب نیازی است که درهمه نیست. کسی که معتاد است و نیازبه موادمخدر دارد ،نیازش کاذب است و دلیلش این است که این نیاز در همه وجود ندارد. گاهی این نیاز کاذب جای نیازهای دیگر را هم می گیرد. نیازهای واقعی در فطرت همه ی انسان ها وجود دارد. اگر اضطرار وجود دارد، پس حجت هم وجود دارد. هر نعمتی که در این عالم برای ما بوجود می آید از خداست و باب نعمت حجت زمان است. و از کانال ایشان به ما می رسد. در دعای عدیله داریم :به یُمن حضرت مردم روزی می خورند حتی اگر به اضطرار نرسیده باشند. ما از این باب می خواهیم به اضطرار برسیم که فرج را ایجاد کنیم. اگر ما به اضطرار هم نرسیم،باز روزی به ما می رسد.  خدا به کسی که او را نمی شناسد روزی می دهد. وجود ولی عصر که واسطه ی فیض خداست یک رحمت عمومی برای همه دارد حتی اگر او را نشناسند. رحمت خاص به کسانی می رسد که به یاد امام هستند و به او معرفت دارند. و بالاتر اینکه به او اضطرار پیدا کرده اند. یک مومن باید قدم های رشد را قدم به قدم بردارد. پس امام رزق عام را به همه می دهد ولی کسی که به اضطرار می رسد رحمت خاص شامل حال او می شود. چیزی که تلاش می آورد اضطرار است. پس قدم اول یاد حضرت است.

پاسخ - چیزی که کارگشا، کلید رفع موانع فرج و ظهور حضرت را فراهم می کند صرفا معرفت ما به ایشان نیست بلکه دردمندی ما نسبت به حضرت است که باید مضطر به حضرت بشویم. راه نجات فقط مضطر شدن به حضرت است. آیه 61 سوره نمل می فرماید: :خدا جواب فرد مضطر را می دهد و مشکلاتش را برطرف می کند. و آنها را جانشینان در زمین قرار می دهد. صرف علوم و معرفت برای انسان کارساز نیست، باید انسان احساس نیازی بکند تا به سمت او برود. شیطان شهود داشت و عالم بالا را می دید ولی چون نیازی در خودش نمی دید، در مقابل ولی خدا خضوع نکرد  .وقتی خدا همه را امر به سجده در مقابل حضرت آدم کرد، او استکبار ورزید و به خدا گفت که تو مرا از این کار معاف کن، برایت چنان عبادتی می کنم که احدی نکرده باشد. خدا فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم، من می خواهم از راهی که تعیین کرده ام بروی. ولی شیطان زیر بار خضوع در مقابل ولی خدا نرفت لذا رجم شد. چون او اضطراری در مقابل خضوع در برابر حضرت آدم در خودش نداشت، از قرب به خدا دور شد. پس کلید تمام مسائل مهدویت رسیدن به اضطرار و دردمندی نسبت به امام زمان(عج) است.

نه فقط اضطرار و نیاز ،حرکتی را به سمت او ایجاد می کند، بلکه در هر بُعد دینی که اضطرار باشد حرکت بیشتر خواهد شد. مثلا تمام واجبات دین نقاط اضطرار ما هستند یعنی ما نسبت به آنها مضطر هستیم و در مسیر ابدیت به آنها نیاز داریم و هیچ چیزی جای آنها را پر نمی کند. هیچ واجبی جای واجب دیگر را نمی گیرد و هیچ چیزی دیگری جای واجب را نمی گیرد. مثلا نماز به حد وجوب رسیده یعنی ما نسبت به نماز مضطر هستیم. اگر بخواهیم شخصیت معنوی و بهشتی برای خودمان را بسازیم، مجبوریم که نماز را در زندگی مان داشته باشیم. روزه جای نماز را نمی گیرد. هیچ مستحبی جای نماز را نمی گیرد. حتی اگر ما واجبات را نفهمیم باید انجام بدهیم ولی اگر آنها را بفهمیم بهتر به سمت آنها خواهیم رفت. مثلا گوش جای چشم را نمی گیرد و کار آنرا انجام نمی دهد. هر کدام از این اعضا کارکرد و خاصیتی دارند که هیچ کدام جایگزین دیگری نمی شود. واجبات نوری است که به سرحد وجوب و اضطرار رسیده است که اگر کسی بخواهد به شخصیت بهشتی برسد،این کارها ضرورت دارد. روزی ابن مسعود دیر به نماز پیامبر رسید و مقداری از نماز فوت شد. او سوال کرد که اگر من بجای مقداری که از نمازم فوت شده ،یک بنده آزاد کنم جای آن را می گیرد. پیامبر فرمود:خیر .او گفت: اگر دو بنده آزاد کنم؟ پیامبر فرمود: خیر. بعد پیامبر فرمود: اگر تمام ثروت دنیا را بدهی، جای مقداری از نمازت که فوت شده را نمی گیرد. انفاق خاصیتی دارد که جای نماز را نمی گیرد. همچنین نماز هم جای انفاق را نمی گیرد.

امام صادق(ع) می فرماید: وقتی شخصی از دنیا از بین می رود شش تا صورت نورانی با فرد مومن وارد قبر می شوند. یکی از آنها که از همه زیباتراست در بالای سر او می ایستد و بقیه در پایین و چهار طرف او می ایستند. صورتی که سمت راست مومن است نماز است ،سمت چپ زکات است ،پیش روز روزه است، پشت سر حج عمره است و پایین پا خوبی ها و احسان هایی است که به دیگران کرده. این پنج صورت از فردی که از همه زیباتر است می پرسند :تو کِه هستی ؟او می گوید: من ولایت اهل بیت هستم. این شش جهت،جهت های جغرافیایی نیستند. اینها کنایه از یک مطلبی است. سمت راست کنایه از معنویات و خوبی هاست. سمت چپ کنایه از بدی ها و آلودگی هاست. ملک سمت راست ملکی است که خوبی ها را می نویسید و سمت چپ اعمال بد را می نویسد. اصحاب یمین مبارک هستند و اصحاب مشمئة شوم هستند. پس نماز ،جلوی خطراتی که از سمت راست ما می آید را می گیرد. و مثل یک سپر عمل می کند. زکات خطراتی که از سمت چپ می آید را می گیرد. جلوی ما یعنی آرزوها و آمال های. گاهی آرزوهای دراز باعث غفلت از آخرت یا بخل می شود. پشت سر یعنی چیزی که انسان پشت سر می گذارد و می رود. آسیب هایی از پشت سر به انسان می رسد یعنی مال و فرزند که  برای انسان فتنه می شود. پایین پا منظور آسیب هایی که از ناحیه زمین بر انسان وارد می شود. مثل فقر و بیماری و گرفتاری ها دنیایی.  بالا سر اشاره به سمت خداست. که هم می تواند آسیب باشد و هم می تواند عنایت باشد. آسیبی که از بالا می آید شک و شبهه در دین و کفر است. شش تا اعمال ما در دنیا ، آسیب ها را می گیرند مثلا نماز که سمت راست است آسیب هایی که از ناحیه مقدسات و خوبی ها به شما وارد می شود را می گیرد ممکن است کسی دچار عُجب و غرور یا افراط و تفریط یا وسواس بشود. نماز دراین دنیا جلوی آن آفت ها را می گیرد و نمود آنرا در آخرت به ما نشان می دهند. هرچه نماز پاک تر باشد ،بیشتر جلوی آسیب ها را می گیرد. زکات جلوی آسیب هایی که از ناحیه گناهان بر انسان وارد می شود را می گیرد. روزه سپری در جلوی انسان است که جلوی آسیب هایی که از آمال و آرزوها به انسان می رسد را می گیرد. حج عمر جلوی آسیب هایی که از ناحیه مال و فرزندان به انسان می رسد را می گیرد. خوبی هایی که به مومنین می رسد می تواند جلوی آسیب هایی که از دین به انسان می رسد را بگیرد. این پنج عمل تحت اشراف ولایت هستند و تا زمانی هستند که انسان ولایت دارد و دست عنایت خدا روی سرش است. اگر کسی ولایت را از دست بدهد،  دست عنایت خدا هم از بالا سر برداشته می شود و انسان دچار شک و شبهه می شود و دیگر اعمالش خاصیتی نخواهد داشت. کارکرد ولایت از همه بیشتر است. اگرکسی ولایت داشت ولی نماز نداشت، آسیب های سمت راست بر او وارد می شود و هیچ چیزی جایگزین آن نیست. اگر نماز داشت ولی زکات نداشت ،در دنیا از ناحیه سمت چپ آفتی به دینش می رسد. اعمال واجب علاوه برخاصیت هایی که دارند ،جلوی بلاها را می گیرند. پس فرد باید بداند که خلأ نماز را هیچ چیز دیگر پر نمی کند. ما نسبت به نماز مضطر هستیم و برای ما ضرورت دارد. لذا قربی که واجبات برای انسان می آورد ، مستحبات نمی تواند بیاورد .قرب فرایض بیشتر از قرب نوافل است.

اگر ما به این درک برسیم که چقدر به این اعمال واجب نیاز داریم آن وقت دیگر اعمال را سرسری انجام نمی دهیم و در انجام نماز کوتاهی نمی کنیم. وقتی انسان ببیند که تنها دوای درد او نماز ،روزه و واجبات است،علاوه بر آنها مستحبات را هم انجام می دهد می داند که هر کدام از آنها کارکردی دارد. بخاطر همین بعضی از خوبان اگر نماز شب را نمی خواندند قضای آنرا بجا می آورند. اگر نماز واجبی از آنها فوت می شد آنرا بلای می دانستند. امام خمینی از جوانی اهل نماز شب بودند،اگر یک نماز شب شان فوت می شد گریه می کردند .اگر ما اضطرار کارهای واجب را بفهمیم از آنها براحتی عبور نمی کنیم.

آیت الله اراکی نقل می کردند: در نجف آقا شیخ عباس گلپایگانی یکی از شاگردان آخوند خراسانی بود.ایشان از دنیا رفت. یکی او را در خواب دید و سوال کرد که بعد از مرگ چه اتفاقی برای شما افتاد. ایشان گفت که بعد از مرگ ،ملائکه به من گفتند که چه چیزی با خودت آورده ای ،من گفتم : بحث درس ،خدمات علمی ،تحقیقات و تربیت شاگردان دینی .آنها اشکالاتی کردند و من نتوانستم جواب آنها را بدهم. آنها گفتند: دیگر چه چیزی با خودت آورده ای ؟ گفتم: نماز ،روزه وعبادات. آنها گفتند :از تو توقع بیشتری بود. من نتوانستم جواب آنها رابدهم .گفتند :دیگرچه چیزی آورده ای؟ گفتم: توسل ، زیارت و اشک. گفتند : آنهایی که کمتر از تو بودند ،بیشتر از تو، این کارها را انجام داده اند. من گفتم :دیگر چیزی نیاورده ام. گفتند: گوهر گرانبهایی پیش ما داری .روزی تعدادی از همشهری های شما برای زیارت به نجف آمدند و میهمان تو شدند. تو برای پذیرایی پولی نداشتی، می خواستی از یکی از تجار قرض بگیری ، پایت به سنگی خورد و خون راه افتاد. از ناراحتی گفتی:خدای من ،این چه وضعی است ،چرا من باید از نظر مالی این همه ضعیف باشم یعنی گِله ای کرده ای و بعد به خودت آمده ای که آنها میهمان های حضرت علی (ع) هستند ،پذیرایی از آنها برای انسان سعادت است، این چه حرفی است که می زنی .بخاطر این فکر الحمدلله گفتی .این فکر و نیت گوهر گرانبهایی است که تو پیش ما داری .پس هر عمل خیری یک کارکردی دارد.

اضطرار به حضرت کلید گشایش و فرج در امر ولی عصر است. اضطرار در دین داری انسان را از تنبلی درمی آورد .اضطرار در همه جا کارگشاست

 

سوال - اضطرار به امام زمان(ع) که اوج  یاد ،معرفت و انتظار امام است، از چه راهی حاصل می شود؟


پاسخ - معرفت به امام زمان(عج) مقدمه ی ضروری است و هیچ چیزی جای آنرا پر نمی کند. انسان باید بفهمد که تنها درمان دردهای دین ،دنیا و آخرتش امام زمان(عج) است. باید دردمند او بشویم. من باید درد او را داشته باشم ،بدانم که او دوای درد من است. برای رسیدن به امام زمان(عج) باید امام را بشناسم. که این مقدمه است ولی درنهایت ما باید دردمند امام بشویم تا فرج رخ بده، یا فرج شخصی برای شخصی که دردمند شده یا فرج عمومی برای جامعه ای که دردمند او شده.

اضطرار و دردمندی ما به حجت سه نوع است :1.اضطرار بخاطر دنیا یعنی حاجات دنیایی، ما را دردمند امام زمان (عج) کرده است. ما در این دنیا برای رسیدن به یک سری منافع یا دفع ضررها و بلاها به حضرت توسل می شویم. و اگر بلاها زیاد باشد مضطر حضرت می شویم. سبب این اضطرار رسیدن به امور دنیایی است. این اضطرار اشکالی ندارد.مثل چله نشینی درمسجد جمکران یا مسجد سهله ،نماز استغاثه به حضرت. امام باب الله است و واسطه ی بین ما و خدا می شود. عیب این کار این است که اگر فقط برای حاجات دنیایی یاد امام بیفتیم و متوسل به او بشویم ،ممکن است که وقتی حاجات ما را دادند، او را فراموش بکنیم. یا اگر مصلحت دیدند و حاجات ما را ندادند با امام قهر کنیم. در این نوع اضطرار حاجات هدف ماست و امام زمان(عج) وسیله است. ما می خواهیم به هدف مان برسیم .در قرآن داریم :عده ای در کشتی بودند ،وقتی در امواج قرار گرفتند، با اخلاص خدا را می خوانند ولی وقتی نجات پیدا کردند دوباره مشرک شدند .مشکل این است که وقتی ما به حاجت رسیدم وسیله را کنار می گذاریم و اگر به حاجت نرسیدیم، باز می گوییم که این وسیله به درد ما نمی خورد و آنرا کنار می گذاریم. پس ما نباید به این حداضطرار اکتفا کنیم. در روایت داریم که نمک غذایتان را هم از ما بخواهید. اشکالی ندارد که ما بخاطر کارهای کوچک سراغ امام یا خدا برویم. امام خمینی در درس های اخلاق شان می فرمودند: گاهی دانه می ریزند تا ما در تورشان بیفتیم و ما را بگیرند .در مثنوی داریم :

بهرنان شخصی سوی نانوا دوید         داد جان چون حسن نانوا را بدید

رفت موسی کاتشی آرد بدست              آتشی دید که او از آتش برست

یاد امام زمان(عج) نباید فقط موقع مشکلات باشد. حاج آقا دولابی می فرمود: بعضی ها فقط برای حاجات و گریه هایشان سراغ امام رضا(ع) می روند، امام رضا(ع) می خواهد در خوشی های شما هم باشد. بزرگی می فرمود: زمانی خیلی تنگدست بودم و مایحتاج را برای امام زمان(عج) نوشتم. تا نامه تمام شد، در زدند ،دیدم فردی عبا(حاج آقا فخر قمی) روی سرش است و کیسه ی بزرگی در دستش است. آنرا روی سکو گذاشت و گفت :این چیزهایی است که می خواستی ولی امام زمان(عج) را فقط بخاطر این چیزها نخواهید. ما نباید ائمه را فقط برای حاجات دنیایی بخواهیم. آنها سلمان تربیت می کردند. روایت داریم :شیعیان ما کسانی هستند که ملائکه خدمتگزار آنها هستند ،از ملائکه بالاتر هستند. اهل بیت برای آدم سازی آمده اند نه برای شفا و

به عقیده‌ی ما آدم‌های معمولی اینطوری هستیم که در زمانی که به صورت عادی زندگی روزمره‌ی ما می‌گذرد، آن نیازهایی که داریم معمولاً رفع آن نیازها را با همان اسباب و وسایلی که به طور عادی باز فراهم است، می‌بینیم. و از این جهت خیلی دردی حس نمی‌کنیم. سوزشی که از نیازها در ما هست، به وسیله‌ی همین اسباب معمولی برطرف می‌شود. اگر کسی فرض کنید نیاز به غذا دارد، خوب غذا هست که رفع نیاز را کند. اگر نیاز به خواب دارد، خستگی برایش که خودش یک نیاز است، خوب خواب هست که برطرف کند، اگر نیاز به فرض کنید، همه‌اش مریضی پیش آید و این نیاز فراهم شود، دکتر و دوا برایش هست. اگر سرگرمی و تفریحاتی نیاز دارد، وسایل مورد نیازش هست. برای این طرف و آن طرف رفتن ما، وسایل نقلیه هست. برای رفع به هر حال نیازهای عاطفی و غریزی ما ازدواج و تشکیل خانواده و زندگی می‌تواند رفع آن غرض را بکند. نیازهای غریزی و عاطفی را. به هر حال نیازهای مختلفی را آن پول و درآمدی که احیاناً داریم، این وسیله می‌شود برای اینکه این نیازها برطرف شود. لذا خیلی دردی در خودمان آنچنان که باشد حس نمی‌کنیم. مگر اینکه اوضاع غیر عادی شود، و بعضی از این اسباب از کار بیفتد. آن نیاز ما باشد ولی به سبب ظاهری نباشد که رفع نیاز کند. تشنگی باشد، ولی آب نباشد. درد و بیماری باشد، ولی علاج نباشد. دوا و دکتری نباشد. دیگر جواب ندهد.

به طور مثال فرض کنید نیازهای عاطفی و غریزی باشد ولی ازدواجی فراهم نباشد، خانه و زندگی فراهم نباشد. یا نیازهای روزمره‌ی زندگی باشد، ولی پول و درآمدی به اندازه‌ی کفاف نباشد. در اینطور جاها ببینید نیاز هست، درد هست ولی اسباب دیگر از کار افتاده است.

دربعضی جاها(مثلا همین مریضی‌ها و گرفتاری‌هایی که اتفاق می‌افتد،که دیگر پزشکان می‌گویند: کاری از دست ما برنمی‌آید، اوج اضطرار کاملاً محسوس است) آدم احتیاج پیدا می‌کند به یک جایی که فراتر از این اسباب ظاهری می‌تواند کار کند، و فطرت ما به هر حال آنچه که عقل ما، ما را راهنمایی کرده است، خداوند متعال، آنچه را که واسطه‌ی خدا هست، طبیعتاً ما را نیازمند و دردمند می‌کند به در خانه‌ی ولی خدا را رفتن. اینجا دیگر از سر سیری دعا نمی‌کنیم. اینجا دیگر واقعاً دردی است. اینجا دیگر گرفتاری و بلا و مشکل و همان چیزی که شما فرمودید، مرض و قرض و امثال اینطور چیزها یک طور دیگری، چون راه دیگری نیست. این همان اضطرار است. بیچاره شدن است. خدا آیت الله احمدی میانجی را رحمت کند. ایشان در قم بودند، از خوبان قم و بزرگان اخلاقی قم بودند و به هر حال قمی‌ها و مؤمنین ایشان را می‌شناسند، که در مسجد بازار قم، ایشان آنجا به هر حال نزدیک بازار قم صحبت می‌کردند و معمولاً با اینکه مسجد کوچکی بود، همیشه جمعیت داشت. ایشان یک موقعی می‌گفت: ما استادی داشتیم، که به ما می‌گفت: اگر دعا می‌کنید، دعای مضطر کنید که او از سر درد دعا می‌کند، نه از سر سیری. بعد آن استاد ما می‌گفت، ایشان می‌فرمود: اگر باور نداری، دعا می‌کنم مضطر شوی تا ببینی دعای مضطر چطور است؟ دعای مضطر واقعاً دعاست و از صمیم قلب چیزی را می‌خواهد.

 

خوب ما آدم‌های معمولی معمولاً اینطور هستیم که در هنگام گرفتاری‌ها هست که آن درد برای ما به وجود می‌آید. البته آن آدم‌هایی که رشد یافته هستند، آدم‌هایی که با خودشان کار کردند، به یک در جات بلندتری از ایمان رسیدند، آنها فقط اینطور نیست که در بلا اضطرار پیدا کنند، نخیر! در حالت نعمت و عافیت و راحتی آنجا هم خودشان را مضطر خدا می‌بینند. یعنی همیشه می‌دانند که آن رفع نیازکن واقعی، آن کسی که همه‌ی اسباب به دست اوست و فوق این اسباب دارد کار می‌کند، خداست و باید از طریق ولی خدا از خدا بگیرند، در همه‌جا. به این مقام رسیدند که همیشه مضطر هستند.

امیرالمؤمنین (ع) در دعای یستشیر، این دعا در مفاتیح است. پیغمبر اکرم به حضرت امیر توصیه کرد، و فرمود: گنجی از گنج‌های عرش است و واقعاً هم دعای ارزنده و فوق العاده‌ای است. آنجا این تعبیر را دارد که حضرت می‌فرماید که، به خدای متعال خطاب می‌کند که «انت المجیر، و أنا المضطر» خدایا تو اجابت می‌کنی، من مضطر هستم. این من مضطر هستم، این نه فقط در بلا و گرفتاری مضطر هستم، یعنی همیشه مضطر هستم. و واقعاً هم همین است. عرض کردم انسان‌های رشد یافته همیشه خودشان را مضطر خدا، همیشه نیازمند و فقیر به خدا و ولی خدا می‌دانند و حجت خدا می‌دانند

 

یک روایت خیلی زیبایی از امام صادق(ع) است که مرحوم مجلسی در بحار این را نقل کردند، خیلی راحت و قابل توجه است از حضرت امیر(ع) هست که فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِی اسْتَدَرَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى‏» (بحارالانوار/ج90/ص301) کسی که در گرفتاری مبتلا است، و گرفتار بلا و مشکلات هست، اینطور نیست که نیازش بیشتر باشد به دعا کردن از آن کسی که در راحتی و عافیت است. آن کسی که فقیر است، فکر نکنیم بیشتر احتیاج به دعا دارد نسبت به غنی. اگر به قول سعدی نگوییم: آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند. ولی حداقل هردو نیاز دارند. هردو مضطر هستند. چرا؟ حضرت می‌فرماید: به خاطر اینکه آن کسی که در عافیت و راحتی و سلامتی است، «الَّذِی لَا یَأْمَنُ الْبَلَاءَ» بدانید که به هر حال او هم در امان نیست. این نیست که در عالم دنیا کسی نسبت به بلاها، امنیت داشته باشد. کسی نسبت به بلاها و گرفتاری‌ها مصون باشد و تضمین داشته باشد که برایش هیچ مریضی پیش نمی‌آید. هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. هیچ فقری پیش نمی‌آید. کسی تضمین ندارد. بلکه اگر با یک دید دیگری ببینیم، گاهی اوقات اصلاً آدم دچار بلا هست و نمی‌داند. چه بسا همان فردی که در سلامتی هست، یکی مثل همان بیماری‌هایی دارد که پنهان است. چه بسا آن کسی که حس می‌کند عمر طولانی دارد، نیم ساعت بعد دیگر در این دنیا نیست. و عجل در کمین اوست. می‌خواهم عرض کنم ببینید انسان اینطور است. امواج بلا اطرافش را گرفته است.

یکی از بزرگان می‌گفت: هر روز صدقه زیاد بدهید. هر روز صدقه‌ یادتان نرود بدهید. اگر بدانید چه امواج بلایی اطراف شما است. اینطور نیست که آدمی که در راحتی است، فکر بکند که واقعاً هیچ موجی اطرافش نیست. خطری در کمین‌اش نیست. پس بنابراین همه باید خودشان را مضطر بدانند. همه باید خودشان را نیازمند بدانند. ولی خوب عرض کردم، معمولاً ما انسان‌های عادی در موقع گرفتاری‌ها و بلاها هست که حواسمان را جمع می‌کنیم. همینطور که در جلسات قبل گفتیم، این اضطرار اشکالی ندارد. بالاخره آدم دردمند می‌شود در خانه‌ی خدا می‌رود. در خانه‌ی باب‌ الله می‌رود که ولی خداست.. در بحارالانوار در جلد 53 ، یا در کتاب نجم الثاقب، که من به دوستان بزرگوار توصیه می‌کنم. حالا بحارالانوار شاید عربی باشد، ترجمه هم شده است. ولی کتاب نجم‌الثاقب یکی از کتاب‌های بسیار ارزنده در باب مهدویت است که ما بعدها از آن خیلی استفاده خواهیم کرد. این کتاب فارسی است. «نجم الثاقب» ستاره‌ی درخشان! نجم الثاقب که در واقع مقصود امام زمان(ع) هست. و این کتاب را مرحوم محدث نوری، استاد محدث قمی صاحب مفاتیح فرمود: محدث نوری که از علمای بزرگوار ما بوده، یک چیز حدود 120، 130 سال پیش و به هر حال فردی حدیث شناس و خبره‌ای بوده است. این کتاب را نوشته است. انصافاً کتاب ارزنده‌ای است چون احادث بسیاری در این کتاب در باب‌های مختلف آن آمده است.

آنوقت یکی از باب‌های این کتاب «نجم‌الثاقب» تشرفاتی است که یک عده از مؤمنین خدمت حضرت ولی عصر(ع) رسیدند. سه تشرف را آنجا نقل کرده است. خوب شما می‌بینید در این کتاب‌هایی که بعضاً تشرفات را نقل کرده است، خیلی از اینهایی که خدمت حضرت رسیدند، به واسطه‌ی همین گرفتاری‌هایشان بوده است. همین مشکلاتشان بوده است. یک مریضی داشتند که احیاناً لاعلاج بوده است. یک فقر سنگینی داشتند، یک قرض سنگینی داشتند. فرض کنید قضیه‌ی اسماعیل هرقِلی که در زمان سید بن طاووس بود. قضیه‌ی شیخ حسین آل رحیم، که در زمان نزدیک خود مرحوم محدث قمی بود. که مثلاً چهل هفته مسجد کوفه می‌رفت، شب‌های چهارشنبه به مسجد کوفه می‌رفت، تا اینکه بعد از چهل هفته خدمت حضرت ولی عصر(ع) رسید، مشکلی که داشت یکی مریضی بود که داشت، مریضی ریوی بود که سرفه زیاد می‌کرد و خون از سینه و گلویش می‌آمد و فقر شدیدی داشت و نیاز به ازدواج که به خاطر فقر به هر حال کسی به او همسر نمی‌داد. این سه نیاز باعث شده بود، این سه گرفتاری باعث شده بود که چهل هفته رفته بود و به حضرت ولی عصر(ع) توسل کرده بود و آخر هم توانست تشرف خدمت حضرت پیدا کند. حضرت یک مقداری از قهوه‌ای که او درست کرده بود، از فنجان قهوه‌اش یک لب زد و فرمود: تو بخور. بعد حضرت فرمود: مریضی‌ات خوب می‌شود. یعنی ببینید حضرت توبیخش نکرد که چرا در خانه‌ی ما آمدی؟ چرا برای گرفتاری‌های دنیایی‌ات آمدی؟ نه! در خانه‌ی ولی خدا آمده است که باب الله است. حضرت فرمود: مریضی‌ات را خوب می‌شود. ازدواجت هم درست می‌شود. ولی آن فقرت به صلاحت است. آن فقر با تو هست. به صلاح تو است. خوب ببینید خیلی از تشرفات اینطور بوده است.

نه فقط در رابطه با حضرت ولی عصر(ع)، زمان ائمه را شما ببینید، خیلی از مردم که به حضور ائمه می‌رسیدند، مشکلات مادی و گرفتاری‌های دنیایی‌شان بوده است. حوائج‌شان بوده است که می‌رفتند. به خصوص خدمت امام جواد(ع) که می‌دانید در زمان امام جواد(ع) به خاطر اینکه اولین امامی بود که در خردسالی به امامت رسید، و این امتحان، امتحان سنگینی بود که از شیعیان گرفته شد در آن زمان که این امام را با این سن بپذیرند، کرامات زیادی به دست ایشان صادر شد که به هر حال این جا بیفتد. کرامات زیادی برای حضرت جواد(ع) بود، که به هر حال امامت او را بپذیرند، اصلاً امام جواد به باب‌المراد معروف شد. که مراد می‌دهد. به باب المراد معروف شد. حالا ببینید این یک قسم اضطرار است که این قسم با وجود اینکه اشکالی ندارد، ولی اگر آدم فقط به همین اکتفا کند که هنگام حاجت‌ها در خانه‌ی آنها برود، هنگام ناخوشی‌ها در خانه‌ی آنها برود، و هدفش فقط حاجات باشد، گفتیم عیبش این است که اگر حاجت آدم را دادند، چهار سال آدم کارش راه می‌افتد دیگر، او را فراموش کند. و اگر حاجت آدم را ندادند، روی مصلحتی گله‌مند شود. قهر کند. مثل ان خانمی که، من خودم در بیمارستانی بودم آقای شریعتی، بعضی از جاها هم نقل کردم. واقعاً درسی برای خود من بود.

یک بنده‌ی خدایی بود، البته خوب مریض داشت، در اتاق عمل بود، معلوم بود که حالش هم حال خرابی است. این خانم پشت درب اتاق عمل منتظر آن مریضش بود، بلند بلند فریاد می‌زد که خدایا اگر این مریض ما را شفا دادی، دادی. اگر شفا ندادی، نه من، نه تو! من قهر می‌کنم. نه نمازی می‌خوانم. نه روزه‌ای می‌گیرم. نه کاری انجام می‌دهم. و این از آفات این راه است. آفتش این است که اگر فقط دید ما حاجتی باشد، یعنی برای ما فقط خدای نکرده، امام زمان (ع) و بالاتر وجود مقدس خدای متعال وسیله باشند برای حاجات، آنوقت وسیله آن موقع که حاجت را ندهد، می‌گوید: خوب دیگر چه فایده؟ امام زمانی که حاجت مرا نمی‌دهد، چه فایده؟ می‌گوید:

تو که از دوست، چشمت به احسان اوست *** تو در بند خویشی، نه دربند دوست

یعنی آدم هنوز در بند خودش است. بنابراین آنچه ارزش دارد این است که از این سطح بالاتر بیاییم. اشتباه نکنیم. موقع حاجات در خانه‌شان برویم. اما به این اکتفا نکنیم. همانطور که در جلسه‌ی قبل از مرحوم حاج اسماعیل دولابی عرض کردم، می‌گفت: موقع ناخوشی‌هایتان که فقط نباشید. موقع خوشی‌هایتان هم بیایید. ما اهلبیت می‌خواهیم خنده‌ی شما را هم ببینیم. فقط موقع گرفتاری‌ها و برای حاجات اینچنین نباشد

 

 






نوشته شده در تاریخ جمعه 93 فروردین 22 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin