سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

خوب این اسماء در عالم چه‌کاره هستند؟ می‌دانید همه‌ی عالم با اسماء الله اداره می‌شود. در دعای کمیل هم خوب خواندیم و حفظ هستیم. «بأسمائک التی ملأت أرکان کل شی‏ء»، «و بعظمتک التی ملأت کل شی‏ء» اسماء الهی در عالم کار می‌کنند. خوب حالا عنایت کنید، اگر ما مضطر به اسماء الهی هستیم و باید از حضرت حق بخواهیم، هر تکیه‌ای که به غیر خدای متعال می‌کنیم، غباری از شرک روی دل ما می‌نشیند ولو شرک خفی. که در روایات فرمود: اگر شما کمترین اقدامی را به بسم الله کنید، غبار شرک در دلتان می‌نشیند.

خوب حالا این اللهی که ما اضطرار به او داریم و همه‌ی عالم هم مضطر به او هستند و او حاضر است و با حضور او عالم اداره می‌شود، و اگر او حاضر نباشد چیزی نیست، نمی‌شود ما باشیم و او نباشد. او هست که ما هستیم. «هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم‏» همین است. خوب حالا عنایت کنید این الله، پس چرا ما در حجاب و در غیبت هستیم؟ ما اضطرارهایمان را نمی‌فهمیم. حضور او را درک نمی‌کنیم. شاید نکته‌اش این است که در همین حدیث آمده است که ما متکی به اسباب هستیم تا انسان منقطع از غیر نشود و دستش را از دامن غیر رها نکند، نمی‌تواند دامن حضرت حق را بگیرد. «یَا أَنِیسَ مَنْ لَا أَنِیسَ لَه‏»، «یَا جَارَ مَنْ لَا جَارَ لَه‏»، «یَا رَفِیقَ مَنْ لَا رَفِیقَ لَه‏» تا ما برای خودمان رفیق داریم جایی برای خدا نیست. در روایت دیدید، خدای متعال بهترین شریک است. می‌فرماید: «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ» (کافی/ج2/ص395) دیدید در روایت هست که خدای متعال بهترین شریک است. می‌فرماید: «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ» اگر کاری را برای من و دیگری انجام دادی، من همه را به تو می‌دهم. «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ» خدای متعال اینطور است که تا آدم برای خودش رفیق دارد جایی برای رفاقت حضرت حق نیست. تا با دیگران مأنوس هستی، جایی برای انس با حضرت حق نیست. تا انسان همسایه‌ی‌ دیگران است و در پناه دیگران است و برای خود جاری دارد، نمی‌تواند در جوار حضرت حق باشد. بنابراین نکته این است که ما باید به مرحله‌ی تقطع و انقطاع برسیم. همین که حضرت در اینجا فرمودند: همه‌ی مخلوقات وقتی منقطع شدند در حوائج‌شان دست به دامن او می‌شوند. تا دیگران هستند دست به دامن دیگران هستند. خوب شرک هم همین است. با اینکه بقیه هیچ کاره هستند، ما دست به دامن هیچ کاره‌ها هستیم، وتکیه به حضرت حق نمی‌کنیم. لذا در روایت امام صادق همین را می‌گوید. به حضرت عرض کرد: آقا من از متکلمین خیلی حرف شنیدم، ولی بر حیرتم افزوده است. نمی‌گویم آن بحث‌ها مفید نیست. آن‌ بحث‌ها می‌تواند مفید باشد ولی آرامش و اطمینان نفس با استدلال و برهان حاصل نمی‌شود. اینها را انسان باید داشته باشد در مجادله با نفسش، با شیاطین، با کفار، با کسانی که می‌خواهند ایمان انسان را از بین ببرند، باید با برهان و استدلال بایستیم، و اعتقادات خودمان را مبرهن کنیم و این دستگاه حق اینچنین است. می‌تواند اعتقادات خودش را با استدلال تمام کند حتی برای کسانی که منکر هستند. ولی آنچه اطمینان می‌آورد این نیست. اطمینان همین است که انسان حضور حضرت حق را احساس کند و مانع این حضور همین تکیه به دیگران است.

آمد به حضرت عرض کرد، آقا من حرف‌های متکلمین را شنیدم. ولی اضطراب من از بین نرفته، حیرت من از بین نرفته، یکطور خدا را به من معرفی کنید که حیرت من از بین برود، من به آرامش برسم. حضرت احاطه‌ای به او داشتند. امام هستند. یک تجربه را برای او بیان کردند که سوار کشتی شدی، گفت: بله. یادتان هست کشتی شکست؟ بله! وقتی کشتی شکست، دیگر از همه مأیوس شدی، احساس کردی دیگر در این فضایی که همه هیچ‌کاره هستند، یک کسی است که کار از او ساخته است و می‌شود بر او تکیه کنی. یافتی؟ عرض کرد: بله. فرمود: او خداست. ببینید وقتی انسان منقطع شد، حضور حضرت حق را می‌یابد. خوب چطور منقطع شویم؟ ببینید عده‌ای از اولیای خدا هستند که ازلاً و ابداً منطقع بودند و اصلاً غیر را هیچوقت ندیدند. این تعبیری که در باب امیرالمؤمنین(ع) هست، در باب بقیه‌ی معصومین است، «ما أشرک بالله طرفة عین» (ارشاد القلوب/ج2/ص229) به اندازه‌ی یک چشم بر هم زدن به خدای متعال شرک نداشته است. این مقصود شرک جلی که نیست که بت نمی‌پرستیده، یعنی شرک خفی هم به اندازه‌ی پلک بر هم زدن در وجود حضرات نبوده است. هیچوقت به غیر تکیه نکرده است. غیری ندیده است که تکیه بکند. هرچه دیده حضرت حق است. همه آیات است، همه مخلوقات هستند. نمی‌شود به مخلوق تکیه کنی. ما مخلوق بودن مخلوق را نمی‌بینیم که بر او تکیه می‌کنیم. اگر می‌دیدیم به خالق تکیه می‌کردیم. حضور حضرت حق را احساس می‌کردیم. یک عده اینطور هستند. «ما أشرک بالله طرفة عین» لذا به امامت هم می‌رسند. «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» (بقره/124) عهد امامت به کسانی که ظالم هستند، شرک دارند، ولو شرک خفی نمی‌رسد. باید در مرحله‌ی اخلاص تام باشند. به امامت می‌رسند، این عهد برای آنهاست.

یک عده‌ی دیگر هستند که نه، مبتلا به شرک خفی یا شرک علنی هستند، باید منقطع شوند، خوب این انقطاع گاهی آرام آرام آدم با اختیار خودش منقطع می‌شود، که حالا این را عرض می‌کنم و این خیلی هم خوب است. انسان با ذکر، با فکر، با عمل خودش آرام آرام، با عبادت، با ترک معصیتی که انسان می‌کند، دستش را از حرام کنار می‌کشد، این آدم را از غیر منقطع می‌کند. به خصوص در شرایطی که همه اسباب به انسان حکم می‌کند که تو باید گناه کنی، باید دروغ بگویی، بدون دروغ کاسبی نمی‌چرخد. بدون غیبت نمی‌شود زندگی کنی و خدای متعال هم می‌فرماید: غیبت نکن و دروغ نگو. اگر انسان طرف خدا را گرفت و متقی بود، خدای متعال انسان را از اتکا به اسباب بیرون می‌برد. یک معنایی که برای این آیه کردند، این است. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) این آیه یک معنایش این است که آدم که گرسنه بوده، سیرش می‌کند اگر دست به لقمه‌ی حرام نزد. کسی که تحت فشار غریزه‌ بوده اگر به خاطر خدای متعال، آنجا که خدای متعال صحنه‌ی حرام را پیش آورد، چشم پوشید، خدای متعال راه حلال را به او باز می‌کند و تأمینش می‌کند، این یک معنایش است. ولی معنای لطیف‌ترش این است که «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» یعنی او را از تکیه‌گاه به اسباب بیرون می‌برد. از محیط شرک که خیال می‌کند اینها دارند من را اداره می‌کنند، بدون اینها نمی‌شود زندگی کنی بیرون می‌رود و می‌بیند نه، اوست که دارد انسان را اداره می‌کند. «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب‏» (طلاق/3) این «حَیْثُ لا یَحْتَسِب‏» بودن هم برای همین است که آدم به اسباب وابسته است. ولی یک نکته‌ی دیگری است که از این لطیف‌تر است. و آن این است که خدای متعال بهترین بت شکن عالم است. یعنی بت‌های ما را می‌شکند. بتکده‌ی ما را ویران می‌کند. چه بتکده‌های علنی ما و چه بتکده‌هایی که با شرک خفی برای خودمان درست کردیم. هزار واسطه درست کردیم، به اینها تکیه می‌کنیم، با اینها خوش هستیم. از اینها لذت می‌بریم، به آنها دل بستیم، به آنها امیدوار هستیم، از نبودن آنها می‌ترسیم. خدای متعال بهترین ویرانگر این بت‌خانه‌ها است. البته وقتی هم ویران می‌کند نه قصد اذیت و آزار ما را دارد. هیچ! فقط دنبال این است که ما را به خودش دعوت کند. آن حقیقت را به ما بفهماند. چون لا اله الا الله یک حقیقت است. اینها که اله نیستند، اینها هیچ کاره‌های عالم هستند. قرآن می‌فرماید: اینهایی که صدایشان می‌زنید، نه می‌شنوند و نه عنایت می‌کنند. اگر می‌شنیدند هم عنایت نمی‌کردند. ولی صدای شما را نمی‌شنوند. و خصوصیاتی که قرآن برای اینها ذکر می‌کند. می‌گوید: اینهایی که صدایشان می‌زنید، همه‌شان دست به دست هم بدهند برای خودشان نمی‌توانند یک پشه خلق کنند. برای شما می‌توانند چه کاری انجام بدهند؟ «إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا» (حج/73) همه‌ی مله و خورشید و زمین و آسمان و دوست و رفیق و همسر، اینهایی که ما خیال می‌کنیم در عالم کاره‌ای هستند، همه با هم نمی‌توانند یک پشه خلق کنند. «وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» (حج/73) از این لطیف‌تر، اگر پشه یک چیزی از آنها بگیرد، نمی‌توانند پس بگیرند. یعنی نه می‌توانند به شما نفع برسانند، نه می‌توانند برای خودشان، برای شما که هیچ، نه آنقدر نفع برای خودشان دارند نه از خودشان اینقدر می‌توانند دفع خطر کنند. دیدید وقتی ذکر استغفار می‌کنیم، استغفاری است برای غروب پنجشنبه، شب جمعه، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» (بحارالانوار/ج87/ص215) وقتی می‌خواهد به خدای متعال رجوع کند، باید حالش اینطور باشد. « تَوْبَةَ عَبْدٍ خَاضِعٍ مِسْکِینٍ مُسْتَکِینٍ لَا یَسْتَطِیعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً» نه مالک نفع خودش است، نه مالک ضرر خودش است. «وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَیَاةً وَ لَا نُشُورا» اگر آدم اینطور خودش را ندید، نمی‌تواند به حضرت حق رجوع کند. رجوع به حضرت حق توبه وقتی اتفاق می‌افتد که انسان احساس کند «لَا یَسْتَطِیعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَیَاةً وَ لَا نُشُورا» تا آدم احساس می‌کند خودش می‌تواند برای خودش کاری کند به خدا رجوع نمی‌کند. این حجاب انسان است. تا انسان احساس می‌کند دیگران برایش کار انجام می‌دهند، این نمی‌تواند خدا را بیابد، بنابراین اسباب باید از کار بیفتد، خدای متعال این اسباب را می‌شکند. ویران می‌کند برای اینکه نشان بدهد اینها هیچ کاره بودند. «وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف/84) ازلاً و ابداً او اله بوده و هست. دیگران هیچ کاره هستند. اله نیستند. معبود حقیقی، آن کسی که باید بپرستیم، دائم همه‌ی زندگی ما سجده‌ی در مقابل او باشد. خوردنمان، خوابیدن ما، نکاح ما، همه استعانت از او باشد. می‌دانید بزرگترین پرستش استعانت جستن است. فرمود: «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم‏ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏» (غافر/60) از خدای متعال نخواستن و خود را غنی دیدن استکبار است. استکبار از عبادت است. بنابراین خواستن، دعوت، تقاضا کردن، استعانت بالاترین عبادت است. اعلام فقر، اعلام اضطرار بالاترین عبادت است. و هیچ مخلوقی نیست که، هیچ حقیقتی نیست که مخلوقات به او فقیر باشند. لذا اله نیست، معبود نیست. معبود یعنی آن کسی که این حقیقتی که همه‌ی مخلوقات فقیر به او هستند. اسماءالحسنی او عالم فقرا را تأمین می‌کند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه‏» (فاطر/15) این معبود می‌شود. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» معبود بودن یعنی این که می‌گویند: غیر خدا شایسته‌ی عبادت نیست، قراردادی که نیست. چون واقعاً اله نیست. اله بودن که لفظ نیست.

اگر بخواهیم حجاب از ما رفع شود، عرض کردم باید تکیه‌های ما به خودمان نباشد، به غیر نباشد، این یک مقدار با عبادت و تمرین و ریاضت و تفکر و تأمل واقع می‌شود، عمده‌اش با بت‌شکنی خود خدای متعال است. یعنی خدای متعال این آبرویی که یک عمر جمع کرده یکجا می‌ریزد. این آبرو حجاب شده، یکجا می‌ریزد. این وسایلی که به آن تکیه کردی، پول یکباره از توهمه‌اش را می‌گیرد. می‌برد تو را سوار کشتی می‌کند، کشتی می‌کشند. از این کارها خود حضرت حق می‌کند. آنوقت «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین‏» (عنکبوت/65) آدم خدا را می‌یابد.

یک نمونه‌ی دیگرش را بگویم. یک نمونه‌ی دیگرش این است که خدای متعال همه را پیر می‌کند. اگر در این دنیا بمانند پیر می‌شوند. یعنی چه؟ یعنی هرچه به آنها داده، از آنها می‌گیرد. خوب این بت‌شکنی خداست. آدمی که خیال می‌کرد من هم عالم هستم، توانا هستم، ثروتمند هستم، زور بازو دارم، جمال دارم، همه را می‌گیرد. این بت شکنی است. برای چه؟ خاصیتش این است که بفهمی که اوست. و اگر خاصیت شکستگی و پیری همین یک کلمه باشد که آدم بفهمد، هیچ نبوده است. خیال می‌کرده است. بفهمد هرچه بوده حضور حضرت حق و رحمت او و عنایت او بوده است، همین برای پیری انسان کافی است. خدای متعال چیزی غیر از این از ما نمی‌خواهد. که ما بفهمیم ما هیچ‌کاره هستیم و همه کاره به او رجوع می‌کند.

این ناخودآگاه شکستگی می‌آورد. برای اینکه بگوید: پیری اینطور است. آدم وقتی یال و کوپالش می‌ریزد، متوجه حضرت حق می‌شود. البته آنهایی که عبد هستند، در متن قدرت فقیر و مضطر هستند. ما معمولاً اینطور نیستیم. تا کشتی ما نشکند، نمی‌فهمیم و یا الله نمی‌گوییم. خدای متعال این کشتی را می‌شکند. یک نمونه دیگر از بت شکنی خدای متعال این است که آنهایی هم که به پیری نرسیدند، همه چیزشان را در لحظه‌ی مرگ از آنها می‌گیرد. «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّة» (انعام/94) این بت شکنی خدای متعال بهترین چیز برای رسیدن به توحید است منتهی عرض کردم یک عده‌ای هستند جز خدا ندیدند. آنهایی که غیر خدای متعال دیدند، وقتی خدای متعال می‌شکند چند جور با این بت شکنی حضرت حق مواجه می‌کنند.

یک دسته هستند وقتی سوار کشتی شدند، وقتی که خدا کشتی‌شان را شکست. می‌دانید این شکستن حالا بعد اشاره می‌کنم. همراه با خوف شدید است. تکیه‌گاه‌های آدم وقتی فرو می‌ریزد آدم خیلی می‌ترسد. درست است، خوف از مرگ هم همین است. چون یکبار عرض کردم آلهه‌ی ما می‌میرند، والا اگر خود ما می‌مردیم خیلی مهم نبود. آنچه وحشت دارد این است که تکیه‌گاه‌های ما، بت کده‌ی تو خراب می‌شود. و الا خوب من بمیرم اگر خدای من زنده است و من از این عالم در این عالم می‌روم. اینکه دیگر لذت بخش است. آدم باید منتظر باشد برود آن سرا را ببیند. اینکه ما می‌ترسیم برای این است که ان آلهه می‌شکند. شرک‌های ما است که این خوف‌ها را می‌آورد. پس ببینید وقتی بت کده را خدای متعال ویران می‌کند، تعلقات انسان را ویران می‌کند. اوهام انسان را ویران می‌کند. شیطان برای انسان بت سازی می‌کند. یکی از مهم‌ترین کارهایش این است. در عالم خیالات برای انسان تکیه‌گاه درست می‌کند. چیزی که نیست در رحم انسان می‌نمایاند. نیست و اوهام است. این عالم اوهام را خدای متعال می‌شکند. وقتی می‌شکند برای انسان خیلی خوف پیدا می‌شود. خدای متعال وقتی می‌خواهد انسان را از عالم اوهام شیطانی عبور بدهد، انسان را خوف برمی‌دارد. چون عالم رحم است. عالمی درست شده، تکیه کردی، سرابی بوده، به او دل بستی. این سراب را خدای متعال از بین می‌برد. این اوهام را می‌شکند، اوهام شیطانی را و این کار خود خدای متعال است. وقتی خدای متعال شکست، آدمی که تعلقات خودش را ویران شده می‌بیند، تکیه‌گاهش را از دست رفته می‌بیند، گاهی اوقات می‌گوید: خوب الحمدلله این دستی را که این بت‌ها را شکست، می‌بوسد و در مقابلش سجده می‌کند، که عجب بت شکنی بود. و دیگر بعد از این هم می‌فهمد که این چیزهایی که در لحظات حساس تو را رها می‌کنند، هیچوقت نباید به اینها تکیه کنی. در وادی توحید می‌ماند.

یک عده‌ای هستند دوباره اعراض می‌کنند. غافل می‌شوند، خدای متعال از این‌ها، گلایه می‌کند. «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» ما اینها را به ساحل می‌آوریم و نجاتشان می‌دهیم. کس دیگری نجات نمی‌دهد. خودشان هم می‌دانند ولی «إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» بلافاصله مشرک می‌شود، زیر پایش سفت می‌شود یادش می‌رود. حالت خودتان را دیدید، آدم سوار هواپیما شود طوفانی شود، آیت الکرسی می‌خواند. پایش را زمین می‌گذارد، همه چیز یادش می‌رود. آن صلوات آخر را که می‌فرستند برای همین است. وقتی روی زمین می‌نشیند، برای این است که راحت می‌شوند. دوباره بت کده برپا می‌شود، تکیه‌گاه‌ها زنده می‌شوند، انسان دوباره به فضای خودش می‌رود. بعد هم خدای متعال یک تهدید خیلی لطیف کرده است. فقط «أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَر» (اسراء/68) حالا که روی زمین آمدید، امنیت دارید، نمی‌ترسید همینطور که در آب فرو می‌برد در زمین فرو می‌برد. مگر شلی آب از خودش بود، سفتی زمین از خودش همینطور قارون را بلعید، شما را هم می‌بلعد. نمی‌ترسید! خیالتان راحت شد؟ من زیر پای شما را شل کنم، زمین سفت‌تر از دریا نیست. کماا ینکه اگر به من تکیه کردید، روی هوا هم راه می‌روید. خیالتان هم راحت است. پس ببینید یک دسته هم اینطور هستند. که وقتی خدای متعال این بت را می‌شکند، دوباره اعراض می‌کنند، از بت شکنی غافل می‌شوند.

یک دسته هم که معترض هستند. خدای متعال بت‌ها را می‌شکند، دوباره سعی می‌کنند بتی برای خودشان دست و پا کنند. دوباره یک انیسی، رفیقی، بی‌رفیق شدند، خوب بی‌رفیق شدن مقدمه‌ی رفیق خدا شدن است. آدم باید از بی‌رفیق شدن استقبال کند. باید از غربت استقبال کند. آدمی که غریب شد، رحمت خدا به سراغش می‌آید. «ارحم فی هذه الدنیا غربتی» (بلد الامین/ص210) و تا غریب نیستی کاری با رحمت خدا نداری. نه اینکه خدا بخیل است.

خدا رحمت کند یک استادی داشتیم، می‌گفت: دیدید از بالای ماشین هندوانه پرت می‌کند. در لحظه‌ای که رویت را این طرف کنی، هم هندوانه می‌شکند، هم تو آلوده می‌شوی. وقتی خدا رحمت را می‌فرستد، اگر رویت آن طرف بود هم تو ضایع می‌شوی، هم رحمت. عنایت فرمودید؟ رویش را برمی‌گرداند. پس یک عده اینطور هستند که وقتی خدا بت‌ها را می‌شکند، دوباره دست و پا می‌کند، یک بت دیگری را یعنی یک انیسی، رفیقی، خدای متعال انیس‌هایت را از تو گرفت تا با خودش مأنوس شوی، شروع می‌‌کند انیس دست و پا کردن، رفیق دست و پا کردن، و گاهی با خدا دعوایش می‌شود. این دعای افتتاح را خواندید، «تتحببوا الی فاتبغضوا الیه» تو به من محبت می‌کنی، من با تو دشمنی می‌کنم. این «اتبغضوا» یعنی تو بت مرا می‌شکنی، آبرویی که حجاب بود، مانع بود، پولی که مانع بود، سلامتی که مانع بود، می‌گیرید، من با تو دعوایم می‌شود. این روایت را مکرر شنیدید که موسای کلیم به خدای متعال عرضه داشت، بهترین بنده‌ی زمان را به من نشان بده. مأمور شد و رفت دید یک آدم جزامی و زمین‌گیر و فلج زبانش به ذکر خدا مشغول است. عنایت فرمودید. موسای کلیم به جبرئیل فرمود: بنده کجاست؟ فرمود: همین است. با او هم صحبت شو. چشم‌هایش را هم جبرئیل جلوی موسی از او گرفت. همین که چشم را گرفت و نابینا شد، گفت: الحمدلله خدایا نعمتی داده بودی، گرفتی. من اینطور از تو نمی‌برم «یَا بَارُّ یَا وَصُول‏» (بحارالانوار/ج88/ص189) یعنی خیلی به من نیکی می‌کنی، دائم خودت را به من پیوند می‌دهی. یعنی همین که خدا چشمش را گرفت، چشمش را گرفته که خودش را به او بدهد. معنی «یَا بَارُّ یَا وَصُول‏» یعنی در چشم گرفتن هم وصل خدا را می‌بیند نه قطع. رحمت را می‌بیند، نه قحط. موسی کلیم گفت: این چه بار و وصولی است که فلج است، زمین‌گیر است، نمی‌دانم جزامی است، در خرابه زندگی می‌کند، این هم چشم‌هایش. گفت: موسی در این ده، در این قریه یک نفر خداشناس است آن هم من هستم. همه چیز از من گرفته و خودش را به من داده است. گفت: چشمت را به تو برگردانم؟ گفت: نه، من آنچه خدا دوست دارد، دوست دارم. غرض من این یک کلمه است. که ببینید یک عده با خدا اینطور هستند. وقتی خدا می‌شکند، چشم را می‌گیرد، الحمدلله می‌گوید. چشم را گرفتی که خودت را ... عنایت فرمودید.

مقام بسم الله هم این است. پس خدای متعال بت‌شکنی‌اش را می‌کند. یعنی ویران می‌کند. می‌گویم: یک نمونه‌اش ویران کردن عالم دنیا است. همه‌ی ما را در عالم برزخ می‌برد. یک نمونه‌ی ویرانگری‌اش قیامت است. بساط را جمع می‌کند. همه‌ی تکیه‌گاه‌ها را بر هم می‌ریزد. درست است؟ چرا به هم می‌ریزد؟ برای اینکه در این به هم ریختن‌ها خودش را پیدا کند. این اگر کاره‌ای بود باید در روز سختی به داد من برسد.

آنوقت دیر نیست؟

 نه برای مؤمنین دیر نیست. مؤمنین خیلی وقت‌ها در همان لحظات، البته می‌گویم یک عده‌ای هستند که وقتی خدا هم می‌شکند دیگر لوازمش را می‌پذیرند. وقتی خدا شما را سوار هواپیما کرد، دیدی همه هیچ‌کاره هستند، تعلقات را می‌بری. روی زمین می‌آیی، وقتی بریدی راحت می‌شوی. تا نبریدی، خوف تعلقات آدم را می‌گیرد. خوف جدایی از اوهام شیطانی و... بریدی راحت می‌شوی. خلاص می‌شوی، به حضور حضرت حق می‌رسی. احساس می‌کنی «عِنْدَ انْقِطَاع‏ الاسباب»

 

اجمال عرایضم این بود که ما در ورود به ساحت قرآن و در مقام بسم الله الرحمن الرحیم باشیم. منقطع از غیر و متوجه به حضرت حق تا ورود به ساحت قرآن ممکن شود. یک موقع عرض کردم قرآن اذن دخول می‌خواهد. اذن دخول همه‌ی سُور «بسم الله الرحمن الرحیم» است. و الا اگر آدم در مقام بسم الله نبود اصلاً ورودی به فضای سوره و معانی سوره پیدا نمی‌کند و معنی این مقام بسم الله مقام انقطاع از غیر است و اتکا به حضرت حق، در همه‌ی عرصه‌ها، که عرصه‌ی نیازهای ما فقط نیازهای ظاهری ما نیست که فقط برای خورد و خوراک و استراحت ما در مقام بسم الله باشیم. باید در مقام سیر باطنی و معنوی و سیر و سلوک‌مان هم در مقام بسم الله باشیم. اینکه می‌بینید در کارهای مهم بیشتر تکیه شده که با نام خدا شروع کنیم، وقتی می‌خواهید در حرم امام بروید با بسم الله وارد شوید، «بسم الله و بالله» چون می‌خواهی وارد وادی ولایت شوی. نمی‌شود همینطور پا به این وادی گذاشت. باید آدم در مقام بسم الله باشد. و الا نمی‌شود پا در وادی توحید بگذاریم. وادی قرآن هم همینطور است. برای ورود به کتاب الهی مقام بسم الله لازم است و مقام انقطاع از غیر و توجه به حضرت حق در خود سیر با قرآن

برای دیدن متن  کامل به سایت سمت خدا مراجعه نمایید.

 






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 93 فروردین 28 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin