سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

سلام

پیشاپیش روز 24تیر سالروز میلاد امام و مقتدایمان حضرت اقا"امام سید علی خامنه ای" را به پیشگاه امام زمان عج و یاران ولایی تبریک و تهنیت میگویم.اللهم احفظ و ایدقائدنا الامامناالخامنه ای 

 شعری از حضرت اقا: (شنیدن با نوای دلنشین رهبر)

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم
شرمندة جانان ز گران‌جانی خویشم
بشکسته‌تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده‌دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند امین بستة دنیا نی‌ام اما
دلبستة یاران خراسانی خویشم
غزل ایشان، خیلی شاعران  را متاثر کرد و شور و شوق زایدالوصقی را در جان جمع برانگیخت. بعدها اکثر قریب به اتفاق دوستان، به استقبال غزل ایشان رفتند و در حد توانشان پاسخگوی عنایت و لطف ایشان شدند؛ از جمله آقای محمدجواد غفورزاده، متخلص به شفق با این غزل:
من موجم و سرگرم پریشانی خویشم
حیران سواد خط پیشانی خویشم
با آنکه بهار است و هوا مشک‌فشان است
در دام هوس ماندم و زندانی خویشم
بگذار که با جوهر اشکم بنویسم
ای نفس در این دایره قربانی خویشم
در ساحل آرام رضا از سر تسلیم
من خانه به‌دوش دل طوفانی خویشم
تا سر بگذارم به غبار قدم دوست
بی‌تاب‌تر از دیدة بارانی خویشم
من ذره ناچیزم و درچشمة خورشید
حیرت‌زده از آینه‌گردانی خویشم
گر قسمت من بخت غزالی نشد اما
دلخوش به همین شور غزلخوانی خویشم
تا بر سر من سایه این چتر بهشتی است
آسوده‌دل از بی‌سروسامانی خویشم
پایان غزل مصرع زیبای «امین» است
دلبستة یاران خراسانی خویشم
از زبان من و همه ی سربازان سایبری و ولایی:

عمریست که مدیون پریشانی خویشم///// شرمنده از این وضع مسلمانی خویشم//// دریازده ام نیست مرا بیم تلاطم//// حیرت زده ی این دل طوفانی خویشم//// ابری شده ی وصل توام کاش بگرید//// سرمست از این دیده ی بارانی خویشم//// من زاده ی ری هستم و هروز بگویم//// پابست همان قبله ی تهرانی خویشم //// بر روی دلم با خط خوانا بنویسید//// من عاشق ابیات رجزخوانی خویشم//// بگذار بگویم که چگونه شدم عاشق//// زنده شده ی پیر چمارانی خویشم//// ای مردم آزاده بدانید که من هم//// دلبسته ی آن یار خراسانی خویشم////

 

حمید رضا فاطمی:

من عاشـق  آن رهبــر  نورانــی خـویشم

آن دلبــر وارستــه و عـرفـانـی خــویشم

 عمـری است غمیـنم  ز  پریشانـی آن  یار

هـر چنـد که  محزون ز پریشانی خویشم

 در دام  بـلایت  شـده ام  سخـت  گرفتـار

امـواج  بـلای دل  طوفــانــی خـویشم

 چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد

گمگشتــه  این دیـده  بـارانــی خـویشم

 زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت

در کوهم و در دشـت  و بیـابـانی خـویشم

 از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد  این دل

چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم

 یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست

عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم

 دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی  و لیکـن

دلـبستــه آن یـار خـراسـانــی خـویشم

 تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم

این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم

 زان  روز  که  در  بنـد  نگـاه  تـو  اسیـرم

افسـرده  دیـدارم  و   زنـدانــی  خـویشم

 سرباز  و  نگهبـانـم  و هم حامـی جـان از

جـمهـوری  اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم

 من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا

تضمیـن گـر شعریش به  نـادانـی خویشم

اگر یاران شعرهای دیگری با همین ردیف دیده یا شنیده اند بیان نمایند..






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 تیر 21 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin