سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

جانباز؛ تمثال وفاداریست آقا/ بهر شهادت می‌شود بی‌خواب، بابا.../ زخم تنش در آسمان چون آفتاب است/ شب‌ها همیشه می‌شود مهتاب، بابا...

آیا قلمی می‌تواند، خس خس سینه‌هایت را بر قلب کاغذ بکشد، آیا عکس می‌تواند صدای سرفه‌هایت را به جهان نشان دهد و آیا فیلمی می‌تواند آتشی که درونت را می‌سوزاند را به تصویر بکشد و مرهمی بر زخم‌های ناپیدایت باشد. نه هیچ یک از اینها نمی‌توانند.

شهید

شب از نیمه گذشته

اما نیرویی عجیب خواب را ازمن ربود تا در ساعت 1:30 بامداد از جانباز شهیدی یاد کنم که امشب غریبانه تشییع شد و به دیار باقی و به صف طلایه داران شهیدش پیوست...

جمعه شب خبر شهادت این جانباز عزیز شیمیایی سرهنگ پاسدار سید مصطفی میر سیدی از لشکر 60 خاتم الانبیا را شنیدم

او که سالها بدون دستگاه اکسیژن یا اسپری تنفس نکرد

او که بارها درد و رنج موج گرفتگی را تجربه کرد

او که ماهها در بیمارستان بود...

او که....

و امشب برای اولین بار راحت نفس میکشد...

نمیدانم سید مصطفی ! سر روی پای ابا عبدلله ع داری یا سر به دامن زهرا س ...یا...هرچه هست میدانم امشب راحتی ...امشب معنای زندگی را میفهمی امشب زنده شدی

امشب "عند ربهم یرزقون"را میچشی..

  

روحت با انبیا و صلحا و سید و سالار شهیدان محشور باد

یادی از شما کردم تا یادی از من به وقت مرگ نمایی....شادی روحت فاتحه ای میخوانیم ...دست ما را در روز نداری مان بگیر...میدانم تازه زنده شدی"بل احیا"چون روحت و وجودت را بیش از پیش حس میکنم سفارش ما را به سالار شهیدان بنما

اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک

 «سید حامد رحمتی» فرزند یک جانباز شیمیایی است؛ او در وصف داغ‌هایی که از آتشفشان عشق می‌خیزد، برای بابایش شعری سروده است.


آقا اجازه؟ شعر من هست آب بابا

یادش بخیر... من، کودکی و تاب، بابا...

آقا اجازه ؟ درد دل‌هایم زیاد است

مادر نشسته گوشه‌‌ای بی‌تاب، بابا

بر روی تختش، خس خس سینه و دردی...

من هم صدایش میزنم... با...، باب...، بابا...

آقا اجازه ؟ درس‌ها را خوب حفظم

درسی که یادم هست از خوناب، بابا

آقا اجازه ؟ «ش» شبیه شیمیایی...

راهی جنت شد از این باب، بابا

آقا اجازه؟ «د» شبیه یک دلاور

چیزی که مانده از تنش یک قاب، بابا...

جانباز؛ تمثال وفاداریست آقا

بهر شهادت می‌شود بی‌خواب، بابا...

زخم تنش در آسمان چون آفتاب است

شب‌ها همیشه می‌شود مهتاب، بابا...

زخمی‌ترین شعرم فدای تار مویش

با هر دمش دریا شود گرداب، بابا...

آقا اجازه؟ دست‌هایم درد دارد

از این جریمه‌های سخت آب بابا..






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 خرداد 22 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin