سیر انفسی در ماه مبارک رمضان اغاز میشود.سفری از خود به خود.شناورشدن در خود.برای چه؟چون( من عرف نفسه فقد عرف ربه).هیچ راهی محکمتر از شناخت خود، برای شناخت خدا نیست.
در عرفان اسلامی،مدام حرف از شریعت و طریقت و حقیقت است برای اشنایی بیشتر به نظرات امام خمینی رحمه الله در این باره توجه کنید. ما به میزان درک خود و ظرفیت خود وارد این مباحث میشویم.
منظور از شریعت همان احکام اسلامی است و انجام فرایض واجب و پرهیز از حرام.مهمترین وظیفه ما متشرع بودن و انجام دقیق احکام اسلامی است.
شریعت یعنی قانون .اما یادمان باشد هرچه افراد در سطح پایینی باشند قوانین و بکن و نکن را باید بیشتر به انان یاداوری کرد و نیز با گاهی با اکراه گردن مینهند.مثلا قوانین راهنمایی و رانندگی،اگر فردی در سطح پایینی از شعور اجتماعی باشد اگر در چهارراه پلیس نباشد با خوشحالی چراغ قرمز را رد میکند و احساس افتخار و یا زرنگی نیز میکند و یا با دیدن پلیس کمربند میبندد و سرعت ماشین را کم میکند اما اگر فردی با فرهنگ بالای اجتماعی باشد میداند بستن کمربند و سرعت مجاز برای سلامتی خودش است و رعایت قانون برای حفظ نظم و امنیت و ارامش جامعه لازم است پس نیازی به پلیس ندارد حتی اگر مطمئن بود پلیس نیست و یا عجله داشت به هیچ وجه قوانین را نادیده نمیگیرد.
ویا یک معلم برای دانش اموز تنبل مجبور به دادن تکالیف بیشتر و گذاشتن قوانین است مثلا مدام از او امتحان بگیرد و تکالیفش را چک کند و یا برایش برنامه بریزد با والدینش صحبت کند و ....اما برای یک دانش اموز قوی و زرنگ احتیاجی ندارد،میداند او برای درس خواندن امده...خودش دنبال فهم مطلب است چه بگوید چه نگوید او وظایفش را انجام میدهد و حتی فراتر هم میرود و سوالهای بیشتری حل میکند و خودش دنبال جواب است.
انسانهایی که در سطح پایین دینداری هستند فقط به شریعت و ظاهر اعمال کار دارند و باطن ان را نادیده میگیرند و یا اصلا به ان فکر نمیکنند.(البته بر خلاف فرقه ی صوفیه ما معتقد به انجام دقیق و کامل شریعت هستیم و ان را لازمه ی رفتن به مقامات بالاتر میدانیم
مثلا اگر همه ی پیامبران سالها در شهری زندگی کنند که هیچ قوانینی برایشان وضع نشود ، هیچ گاه با هم نزاع نمیکنند و هیچ مساله ای در زندگی اجتماعی شان به وجود نخواهد امد چون انان به هدفی فراتر از مسایل کوچک دنیا فکر میکنند و نیازی به گفتن باید و نباید ندارند ،خودشان بالفطره رعایت حقوق همه را مینمایند.
شریعت ظاهر است و به باطن کاری ندارد.شریعت راههای بسیاری دارد تا اکثر انسانها حتی پایینترینشان زیر چتر دین بمانند.برای همین رساله ها و احکام متعدد و سهلی گذاشته میشود.مثلا برای نماز در همه ی مواردش دین راه نشان داده.از نظر وضو میگوید اگر اب برایت ضرر دارد اینکار را بکن اگر دسترسی نداری اینکارها را بکن و غیره .در مورد نماز میگوید اگر مسافری شکسته بخوان اگر مریضی نشسته بخوان اگر نمیتوانی خوابیده و یا حتی با اشاره و....ویا در مورد وقت نماز میگوید از اذان ظهر تا غروب وقت داری برای نماز ظهر !الان در فصل تابستان حدود 6 ساعت فرصت داده و نگفته که حتما راس ساعت بخوان تازه اگر هم فردی بنا به عذری نخواند میگوید قضایش را بخوان و هکذا .
همینطور اگر فکر کنیم در مورد روزه چقدر سهل گرفته شده و چقدر راههای متعدد برای هرفرد که بیمار است میگوید نگیر ویا اصلا نمیخواهد روزه بگیرد میگوید به سفر برو و ...پس میبینیم که خدا با اسان گرفتن شریعت میخواهد پایینترین افراد را نیز در سایه ی اسلام قرار دهد.
اما طریقت با باطن کار دارد.طریقت به قول خواجه عبدالله صد منزل دارد.طریقت با تفکر اغاز میشود با مطالعه ی درون .ماه رمضان ماه طریقت است.در اوج ماه مبارک که همان شبهای قدر است بالاترین عبادت را تفکر نامیده تا اغازی شود برای انان که میخواهند به شناخت برسند .
در طریقت ابتدای راه صدق و راستی ...میانه :عشق و مستی...نهایت فنا و نیستی
و در تمام راه انچه لازمه راه است محبت است.هیچ کس به اجبار وارد این راه نشده و انچه او را میکشاند محبت و عشق است.
باید از رمضان شروع کردو از منزل صدق.یعنی باید درونت پاک شود از هرنوع نفاقی از هرنوع تعارفی با هر سیاست بازی و نیرنگی.
باید دنبال کرامتهای انسانی باشی.در طریقت باید با تمام جان خدمت کنی حتی برای کسی که قدردان تو نباشد.باید بدانی هر قضیه ای اثرش بر خود توست.اصل قضیه خودت هستی و خودت.اگر ظاهرا خوش رفتاری میکنی ولی باطنا از فرد بدت می اید ان کس که اسیب میبیند خودت هستی.بماند که ان فرد نیز میفهمد که محبتت درونی نیست.
در درونت هم غیبت نکن با کسی جدال نکن همه به تو اسیب می رساند در طریقت نباید دنبال جذب افراد بوداگر حرکاتت از روی صدق و راستی باشد او خود بخود جذب میشود.
ان 72 تن که روز عاشورا ماندند افرادی بودند که جذب باطن امام شده بودند و همه ی انانی که ظاهرا خود را فدایی امام مینامیدند یکی یکی تا شب عاشورا رفتند.
گاهی ما هنوز در ادعاها و ارزوهایمان صادق نیستیم.خدا رحمت کند شهید ابوترابی را که با ناله دعای عهد میخواند و در اخر میگفت خدایا این حرفها دروغ است این ادعاهادر دعای عهد که من بتوانم اینگونه باشم دروغ است اما تو دروغهایم را راست کن.
ما باید قدر خود را بشناسیم مدام دعا میکنیم که شهید شویم اما تحمل زخم کوچکی را نداشته باشیم که نمیشود.میخواهیم از یاران امام باشیم اما تا کار دشواری میخواهند بهانه می اوریم و...نمیگویم دعا نکنیم و این ارزوها را نداشته باشیم نه!بلکه حقیقتا جانمان را نیز اماده کنیم و پرورش دهیم و از خدا صدق و ثبات در ان بخواهیم.