سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

 انسان

انسان در بعد ادراک و کشف خود و جهان، از نیروی "عقل و وجدان" و در بعد انگیزه ها، از "جاذبه های معنوی" نیز برخوردار است.

وجدان (ضمیر) (2)

وجدان،امری فطری ویکی از مراتب روح یا بعدملکوتی انسان است. این مفهوم خوددارای مراتبی بوده، برحسب هرمرتبه، بصورت مطلق یا اضافه بکار می رود. (3) وجدان، که از آن به وجدان روانشناسی، وجدان عقلایی، وجدان نوعی، وجدان فطری، خود انسان یا من ملکوتی نیز تعبیرمی گردد،عبارت است از "استعداد آدمی نسبت به تمییز خیر و شر".

ایدئولوژی عام و انسانی مانند ایدئولوژی اسلامی، نوعی شناخت از انسان دارد که از آن به فطرت تعبیر می شود. از نظر اسلام; انسان در جریان خلقت، مقدم بر تاثیر عوامل تاریخی و عوامل اجتماعی، دارای بعد وجودی خاص شده و استعدادهای والا که او را از حیوان متمایز می کند و به او هویت می بخشد، به او داده شده است. طبق این نظر انسان در متن خلقت از نوعی "شعور و وجدان نوعی" که در همه انسانها وجود دارد بهره مند شده و همان "وجدان فطری" به او تعین نوعی و صلاحیت دعوت، مخاطب واقع شدن، حرکت و جنبش داده است. این ایدئولوژی ها با تکیه به وجدان فطری مشخص نوع انسان، دعوت خود را آغاز می کنند و حرکت می آفرینند. (4)

انسان در مرتبه ای از وجود، دارای "من طبیعی" و "ملکی" است و در مرتبه ای دیگر دارای "من ملکوتی"; یعنی همان که در قرآن از آن به «نفخت فیه من روحی(حجر:29)» تعبیر شده است. وجدان عمومی همین "خود" است که از آن به خود ملکوتی تعبیر می شود و درست در مقابل آن، خود شخصی (فردی، نفسانی) قرار دارد. اسلام در مبانی و اصول تربیتی و اخلاقی خود "وجدان عمومی" را اصل شمرده و با "خود نفسانی" مبارزه می کند. منظور از وجدان عمومی فقط دوست داشتن همه انسانها نیست بلکه بالاتر از آن، دوست داشتن همه اشیاء و در عین حال، برداشتن موانع در عمل و در مسیر تکامل است. (5)

قرآن "ضمیر" انسانی را به عنوان یک منبع معرفت ویژه نام می برد. از نظر قرآن، سراسر خلقت، آیات الهی و علائم و نشانه هایی برای کشف حقیقت است. قرآن از جهان خارج انسان، به "آفاق" و از جهان درون انسان، به "انفس" تعبیر می کند(فصلت:53) و از این راه اهمیت ویژه ضمیر انسانی را گوشزد می نماید. اصطلاح آفاق و انفس در ادبیات اسلامی از همین جا پدید آمده است.

جاذبه های معنوی

از نظر اسلام، انسان موجودی است که میل دارد آزاد و رها باشد و هر کاری که می خواهد انجام دهد;(قیامت:5) ولی از سوی دیگر، جاذبه های معنوی به انسان این امکان را می دهد که دایره فعالیتش را از حدود مادیات توسعه دهد و تا افق عالی معنویات بکشاند. اصول انگیزه های معنوی عبارت است از: علم طلبی، خیر اخلاقی، زیبایی دوستی و خداجویی (خداپرستی). (6)

ازنظرقرآن،انسان از آن جهت که انسان است، جز یک کشش درونی ویژه برای حرکت در مسیر فطری خویش ندارد و آن انگیزه خداجویی و حرکت دائمی بسوی اوست: «انا لله و اناالیه راجعون » (بقره:156) و همین جاذبه است که آدمی را به مقام لقاء الهی می رساند: «یاایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه.» (7) براساس این نگرش گونه های مختلف انگیزه های والای بشری از قبیل عدالت، حق، صدق، کرامت،زیبایی وجاودانگی و نفرت داشتن از ظلم، باطل، کذب، پستی، زشتی و نیستی، همه در راستای انگیزه "خدا دوستی" دیده می شود. (8)

ارزشها و ضد ارزشها

از نظر قرآن، انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند;(طه: 122) خلیفه و جانشین او در زمین;(بقره: 30) نیمه ملکوتی و نیمه مادی; (انعام:165) دارای فطرتی خدا آشنا;(سجده:9)آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان;(اعراف:172) مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان;(احزاب:73)ملهم به خیر و شر;(شمس:7)وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می شود و به سوی قوت و کمال سیر می کند و بالا می رود، اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی گیرد;(رعد:28) ظرفیت علمی و عملیش نامحدود است;(بقره:31) از شرافت و کرامت ذاتی برخوردار است;(اسراء:7) احیانا انگیزه هایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد;(فجر:28)حق بهره گیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است، ولی در برابر خدای خودش وظیفه دار است. او برای عبادت آفریده شده،(ذاریات:56)فقط با یاد و پرستش او خود را می یابد و اگر خدای خویش را فراموش کند، خود را فراموش می کند و نمی داند که کیست، برای چیست و چه باید بکند و کجا باید برود.(حشر:18) او همینکه از این جهان برود و پرده تن که حجاب چهره جان است دور افکنده شود، بسی حقایق پوشیده بر وی آشکار می گردد.(ق: 22)

در عین حال، همین موجود، در قرآن، مورد بزرگترین نکوهشها و ملامتها قرار گرفته است: «او بسیار ستمگر و بسیار نادان است.»،«او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است »، «او آنگاه که خود را مستغنی می بیند طغیان می کند.»،«او عجول و شتابگر است.»،«او تنگ چشم و ممسک است.» ، «او مجادله گرترین مخلوق است.»،«او حریص آفریده شده است.» ، «اگر بدی به او رسد، جزع کننده است و اگر نعمت به او رسد، بخل کننده است.»(احزاب:72)

از نظر قرآن، انسان ممدوح، انسان با ایمان و انسان مذموم، انسان فاقد ایمان است. (9) (اعراف:179)

وجدان اخلاقی

وجدان اخلاقی همان وجدان عقلائی است ولی در مرتبه ای بالاتر; یعنی علاوه بر تمییز خیر و شر و نظارت بر اعمال، دارای ویژگی "گرایش به خوبی" و "نفرت از بدی" است. [به عبارت دیگر، وجدان (حس) اخلاقی، استعداد آدمی است نسبت به تمییز خیر و شر و گرایش طبیعی او به سوی خیر و گریز از شر] این صفت فطری در مرحله معینی از رشد و تحول بروز می کند و در واقع از عقل و سایر قوای نفسانی متمایز و مستقل نیست و احکام آن همان ادراکات و احکام عملی عقل است که آن نیز مستقل از ادراکات و احکام نظری عقل نیست. (10)

استاد شهید مرتضی مطهری، [پس از نقد نظر دورکیم - مبنی بر اینکه انسان دو "من" مستقل و جدا از هم به نامهای " وجدان جمعی" و "وجدان فردی" دارد -] مراتب وجدان را اینگونه توضیح می دهد: قرآن می گوید: "نفس اماره" ، "نفس لوامه" ، "نفس مطمئنه". فلاسفه این مورد را می گویند: "وحدت در کثرت، کثرت در وحدت"; یعنی اینگونه نیست که انسان چند "خود" داشته باشد و هر کدام کاری خاص کند، بلکه نفس انسان اگر در حد پایین پایین کار کند، آنجا که تحت فرمان عقل نیست، "نفس اماره" نامیده می شود. همین نفس در درجه بالاتر و با هوشیاری بیشتر، "نفس لوامه" که خودش خودش را ملامت می کند. در آن واحد، خودش هم قاضی می شود، هم مدعی و هم مدعی علیه و علیه خودش حکم صادر می کند. محاسبة النفس معنایش همین است: «لااقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنفس اللوامة »(قیامت:1 و 2) و در درجه بالاتر، "نفس مطمئنه" نام می گیرد: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی »(فجر:27). اینکه نفس در کدام مرتبه باشد، مربوط به این است که در چه درجه ای از توجه و آگاهی و تذکر و صفا و نبودن حجابها و داشتن ایمان و یقین بیشتر باشد. (11) وجدان، هرچه در مرتبه نیرومندتری باشد به همان نسبت صاحب خود را از شخصیت والاتر و نفوذ عمیقتر و پایدارتر برخوردار می سازد.

کنت بلانکارد می گوید: «در اندرون هر یک از ما، دنیای ساکت و آرامی هست که خود واقعی ما در آن زندگی می کند و صلاح ما را بخوبی تشخصی می دهد. در سکوت و آرامش این دنیاست که می توانیم شاهد رفتار خود باشیم; خود را ارزیابی کنیم و به طرح برنامه های آتی خود بنشینیم. اگر چنین فرصتهایی را از کف بدهیم، در جهتی گام برداشته ایم که ما را از اهداف، ارزشها و رسالتمان در زندگی دور می کند. (12)

از اینجا نقش شگرف "وجدان اخلاقی" در شکل گیری و تحول شخصیت آدمی به خوبی روشن می گردد; به گونه ای که گفته شده: «شخصیت بدون وجدان به هیچ پایه و اساس منطقی متکی نمی باشد.» (13) و از اینروست که بزرگان دین گفته اند: «آن کس که در قلب خود واعظی برای خود ندارد، موعظه موعظه کنندگان، فایده ای به حالش نمی بخشد.» (14)

آلبرسوئر نیز می گوید: «اگر در نهاد انسان میل به کمال وجود نداشت و گرایش نسبت به حیاتی سرشارتر و والاتر در کار نبود; به عبارت موجزتر، اگر ما دارای غریزه اخلاقی نبودیم، این احساسات اخلاقی (اجزاء و عوامل عاطفی) و این تصورات اخلاقی (اجزاء و عوامل عقلانی) توجیه ناشدنی بود. پس ریشه و اساس اخلاقیت را در همین میل به "کمال" و نیاز عمیق و شگرف انسان به سوی "تعالی" باید جستجو کرد.» (15)

 

 

خودشناسی ریشه الهامات اخلاقی (16)

وقتی می خواهند انسان را به اخلاق حسنه (ارزشهای عالی انسانی) سوق دهند، او را به یک نوع درون نگری متوجه می کنند که خودت را، آن خود عقلانی را، آن حقیقت وجودی خودت را با درون نگری کشف کن، آنگاه احساس می کنی که شرافت خودت را دریافته ای ... یعنی احساس می کند که پستی و دنائت، دروغگویی، نفاق و فحشاء با این جوهر عالی سازگار نیست. این است که انسان با توجه به نفس، الهامات اخلاقی را دریافت می کند و همان درک "خود" کافی است برای این دستور که انسان این کار را باید بکند و آن کار را نباید بکند. و این است معنی «و نفس و ماسویها، فالهمها فجورها و تقویها، قد افلح من زکیها و قدخاب من دسیها.» (17)

بنابراین خودشناسی یعنی اینکه انسان به مقام واقعی خویش در عالم وجود پی برده، نیروها و ارزشهای فراوان خود را - که به آنها اشاره شد - به خوبی درک کند. در همین راستا، قرآن کوشا است که انسان خود را کشف کند. این «خود»، همان چیزی است که "روح الهی"(سجده:9) نامیده می شود. با شناختن خود است که احساس تعالی می کند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر می شمارد; به قداست خویش پی می برد; مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می کند. انسان با شناختن خود و نیروها و انگیزه های درونی خویش است که درک می کند هر اندازه تسلیم امیال ست خود شود، به حالت زبونی در آمده، سرنوشتش در دست نیروهای خارجی قرار می گیرد و اگر از دو نیروی درونی (عقل و اراده)، استفاده کند، می تواند بر همه میلها حکومت کند و با تسلط بر خود مالک خویشتن می شود و شخصیتش استحکام یافته و به ارزشمندترین نوع آزادی یعنی "آزادی معنوی" که هدف اصلی تربیت اسلامی است، دست می یابد. در اینجا، نقش "اراده" به عنوان اساسی ترین عامل تاثیرگذار در شخصیت انسان این است که با در اختیار گرفتن همه میلها، ضد میلها و خوف و ترسها، به عقل می گوید: محاسبه کن، ببین در مجموع، سعادت و مصلحت چه اقتضا می کند، هر چه را که مصلحت اقتضا می کند بگو، اجرایش با من. "تکلیف" و "انتخاب" نیز از همینجا ناشی می شود; به علاوه که انسان به حکم برگزیده شدن از سوی ذی صلاحیت ترین مقام هستی، مانند هر برگزیده دیگر از طرف او رسالت دارد و در پیشگاه او مسئولیت.(احزاب:72)

اینکه اسلام عنایت خاصی دارد که انسان خود را بشناسد، برای این است که به مقام والایی که شایسته اوست برسد. "علم" و "ایمان" دو نیرویی هستند که در این راه، انسان را یاری می کنند; ولی از دو جهت، متفاوت عمل می کنند: نخست آنکه علم، انسان را توانمند می کند که هر گونه "بخواهد" آینده را همانگونه بسازد; ولی ایمان انسان را به سوی اینکه خود و آینده را "چگونه" بسازد که برای خویش و جامعه بهتر باشد، می کشاند; به عبارت دیگر، به خواست انسان جهت داده، معنویات را نیز جزء خواستها قرار می دهد.

و دوم آنکه: گرچه علم سعی دارد مانند ایمان، انسان را به خودآگاهی برساند، اما خودآگاهی هایی که علم می دهد، مرده و بی جان است و شور در دلها نمی افکند و نیروهای خفته انسان را بیدار نمی کند; در حالیکه خودآگاهی ایمانی، "خودواقعی" انسان را به یادش می آورد; غفلت را از او می زداید; آتش به جانش می افکند و سراسر وجودش را مشتعل ساخته، او را دردمند و دردآشنا می سازد. دعوت به خودآگاهی و اینکه: «خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی » (18) و «خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش می کنی »،(حشر:19)سرلوحه تعلیمات مذهب است و اصولا تمام تاسیسات تربیتی، مکتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی، برای راهنمایی انسان است که آینده خودش را "چگونه" شکل بدهد: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا.»(دهر:3)

ضمانت اجرای احکام وجدان اخلاقی

چنانچه اشاره شد، آگاهی، تذکر، صفای باطن، ایمان و یقین; ضامن اجرای احکام و قوانین وجدان اخلاقی است و هر چه شخص درجه بالاتری از این صفات متعالی را دارا باشد، تعهد بالاتری در انجام احکام وجدان اخلاقی از خود نشان می دهد. مجازات و مکافاتهای خود وجدان نیز، نقش مهمی ایفا می کند; یعنی با مجازات و مکافاتهای درونی، پشتیبان محکمی برای رعایت احکامش می باشد و چون خود مرتبه ای از روح است و روح، بعد اصلی انسان محسوب می شود، مجازات و مکافاتهای آن نیز نسبت به پاداش و تنبیه های بدنی و اجتماعی، از امتیاز ویژه ای برخوردار است; و آن ویژگی، درونی و واقعی بودن، در مقابل خارجی و غیر واقعی بودن است.

جلوه های مهم مجازاتها و مکافاتهای درونی وجدان اخلاقی عبارت است از: ندامت و سرزنش،(قیامت:1و2) سرور باطنی و رضای خاطر(فجر:27)و آرامش ضمیر.(قیامت:1و2)

کار از نظر اسلام

و وظیفه ای اجتماعی (20) شمرده می شود; وظیفه اجتماعی است از این نظر که فرد با انجام کار در واقع بخشی از حقی که اجتماع بر گردن او دارد ادا می نماید; و امر مقدس است از این جهت که خداوند آن را دوست داشته، در تربیت انسان تاثیر بسزایی دارد، به گونه ای که نقش آن در سازندگی از هر عامل دیگری اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. کار مثبت علاوه بر اینکه مانع انفجار عملی انسان توسط گناه می شود، مانع افکار و وساوس و خیالات شیطانی نیز می گردد. انسان با کارکردن رابطه علت و معلولی بین پدیده ها و قوانین هستی را لمس کرده، فکری منظم و منطقی می یابد; همچنین با کار تجربه کسب کرده، به دانش خود نیز می افزاید. کار به روح، صفا و به دل نرمی و خشوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. انسان در اثر کار، بویژه اگر مقرون به ابتکار و برآوردن نیاز دیگران باشد، احساس شخصیت می کند. انسان به موجب کار اعتماد به نفس و آزاد زندگی کردن و زیربار منت کسی نرفتن را می آموزد. در مجموع، کار در عین اینکه معلول فکر و روح و خیال و دل و جسم آدمی است; سازنده خیال، سازنده عقل و فکر، سازنده دل و قلب و بطور کلی سازنده و تربیت کننده انسان است. (21) حضرت علی(ع) می فرماید: «العمل العمل، ثم النهایة النهایة والاستقامة الاستقامة ثم الصبر الصبر والورع الورع »: «کار کنید کار کنید، پس آن را بپایان برسانید بپایان برسانید و ثابت قدم و استوار باشید، استوار باشید، پس شکیبایی گزینید شکیبایی گزینید، بپرهیزید بپرهیزید».

از جهت دیگر، از نظر اسلام هر کسی در گرو کارهای خویش است و با هر عملی که انجام می دهد اندوخته ای برای خود تهیه کرده، حال و آینده خود را می سازد. قرآن کریم می فرماید: «من عمل صالحا فلا نفسهم یمهدون ». «کل امری ء بما کسب رهین »، «کل نفس بما کسبت رهینة »، «و ان لیس للانسان الا ما سعی »، «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره »، «الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا» (روم:44). نیز پیامبراکرم(ص) می فرماید:

«والعمل کنز والدنیا معدن »،(بحار: ج 77، ص 185) «لاینال ما عندالله الا بالعمل »،(همان، ج 2، ص 29)، و امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا». (همان، ج 44، ص 139)

از نظر اسلام، کار آنگاه ارزش می یابد که با "نیت" انجام پذیرد و در نیت که اساس عبادت شمرده می شود، دو رکن وجود دارد: اول اینکه عمل با قصد و آگاهی و حالت توجه به هدف انجام پذیرد و دوم داشتن انگیزه الهی.

پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «لا قول ولا عمل الابنیة »، «نیة المؤمن خیر من عمله و نیة الکافر شر من عمله و کل یعمل علی نیته »،نیز قرآن کریم می فرماید: «قل کل یعمل علی شاکلته » (22) .

انضباط کاری

انضباط در فرهنگ لغت، مترادف با مفهومهایی نظیر: نظم، انتظام، ترتیب، درستی، کنترل، عدم هرج و مرج، خوب نگه داشته شدن، سامان پذیری، آراستگی، پیروی از دستورات نظامی و پیروی از مقررات مدرسه، آورده شده است.

واضح است که منظور از انضباط در اینجا، نوع منفی آن، که از طریق اعمال شدید کنترل و تنبیه بوجود می آید و آن را حکومت کردن از راه ایجاد ترس نیز نامیده اند، نیست، بلکه از بیانات مقام معظم رهبری پیرامون شاخصهای انضباط اجتماعی (23) و از آنچه در علوم رفتاری برای ایجاد حس انضباط در کارکنان به کمک خودشان ارائه گردیده و نیز مفاهیمی که نخست ذکر شد، می توان نیتجه گرفت که انضباط کاری عبارت است از ویژگی رفتاری که باعث بوجود آمدن و استمرار نظم و انجام درست نقش و وظیفه سازمانی افراد طبق معیارهای از پیش تعیین شده گردد; بگونه ای که افراد از تخلف پرهیز کرده، به آداب و عادتهای صحیح خو گرفته و به رعایت قوانین و مقررات و حدود الهی عشق بورزند. در پاسخ به این پرسش که چگونه می توان به این هدف دست یافت، گفته شده است باید «با تربیت صحیح و ایجاد ارزشهای خاص اخلاقی، وجدان کار و حس انجام وظیفه را در کارکنان بوجود آورد. طبعا زمانی که این حس در وجود انسان پیدا شود، قوانین و مقررات، به دلخواه دنبال می شود.» (24)

بنابراین، گرچه تدوین مقررات و آیین نامه های انضباطی توسط بخش پرسنلی ونظارت وبرقراری آن توسط مدیران و سرپرستان اجرایی و امور پرسنلی، انجام می گیرد، ولی راه اصلی ایجاد انضباط کاری و ضمانت اجرای آیین نامه های مذکور، عبور از مرز حاکمیت وجدان کاری است. از اینجا ارتباط بین انضباط کاری و وجدان کاری و علت اینکه در این مقاله بطور گسترده فقط به وجدان کاری پرداخته شده، نیز روشن می گردد. بنابراین، در راستای تحقق وجدان کاری، برقراری یک سیستم انضباطی مثبت با ویژگیهای زیر نیز لازم به نظر می رسد:

1- مدیران و سرپرستان خود در درک و رعایت ضوابط و مقررات الگو و نمونه باشند.

2- در سالم سازی و بهسازی محیط کاری و فراهم کردن زمینه رعایت مقررات و ایجاد عوامل بازدارنده از تخلف، هایت سعی خود را بنمایند.

3- با ایجاد شبکه های ارتباطی مناسب از طریق برقراری سیستم صحیح ارتباطات، حیطه وظایف، استانداردها، انتظارات مدیریت و مفهوم مقررات مربوطه را به کارکنان آموزش داده، آنها را توجیه نمایند.

4- واحد پرسنلی سازمان برای تهیه و تنظیم آیین نامه های انضباطی سازمان، از متخصصین امور پرسنلی، جامعه شناسی و روانشناسی کمک بگیرد.

5- در انجام این امر، ویژگیهای کارکنان، محیط و کار را در نظر گرفته، از استفاده نابجا و عجولانه از مدلهای خارجی پرهیز نمایند.

6- سرپرستان برای برقراری انضباط مؤثر از موضوعات زیر غفلت نکنند:

روشن ساختن خط مشی کلی خود; صادرکردن دستورات صحیح و منطقی; اعلام خواسته ها از طریق ارتباط; اجرای قدرتمندانه مقررات انضباطی و تداوم آن; برداشت مثبت از کارکنان; مد نظر قراردادن شرایط خطا و خطاکار; هدف قراردادن اصلاح و تربیت نه تنبیه; عدم دخالت در زندگی خصوصی دیگران و... . (25)

وجدان کاری

بر اساس آنچه گذشت، می توان گفت: وجدان کاری عبارت است از حس اخلاقی که کار خوب و تمام را از کار ناپسند و ناقص تمییز داده، به انجام آن گرایش داشته و از انجام این پرهیز می کند. به بیان دیگر: وجدان کاری آن مربی درونی است که نقش خود را از لحظه شروع کار تا پایان آن با انجام نه وظیفه به صورت زیر ایفا می کند: (26)

1- آگاهانه کار خوب را تشخیص داده، آن را معرفی می کند. 2- قصد از انجام آن را پاکیزه می سازد،3- فرد را به انجام آن بر می انگیزد. 4- برای انجام درست آن با خود پیمان می بندد. 5- بر کار نظارت داشته، با مراقبت، آن را کنترل می نماید(قیامت:14).6- با بازرسی کار انجام شده، نقش حسابرس خبره را ایفا می کند (26) .7- در این صحنه، قدرتمندانه به قضاوت و داوری نشسته، قاطعانه حکم نهایی را صادر می کند. 8- در صورت مشاهده اشتباه خود را ملامت و در صورت تخلف شدید خود را تنبیه کرده و در صورت درستی کار به خودش پاداش می دهد.9- در تمامی مراحل، خود را از گزند دشمن داخلی (خودنفسانی) در امان نگه می دارد.

اگر بخواهیم این مفهوم را در حیطه وظایف سازمانی معنا کنیم، می گوئیم: "وجدان کاری" در سازمان عبارت است از حس اخلاقی درست و تمام انجام دادن وظیفه سازمانی. از اینجا تفاوت مفهوم "وجدان کاری" با مفاهیم متداولی از قبیل " اخلاق کار" و "اخلاق حرفه ای" روشن می شود; یعنی نمی توان گفت: رعایت اصول و ضوابط و قوانین کار، سخت کوشی و تلاش مداوم (27) و حتی تعهد داشتن نسبت به انجام وظیفه سازمانی، چنانچه به قیمت نادیده گرفتن برخی حقایق و پایمال کردن ارزشهای واقعی باشد، نشان دهنده وجود وجدان کاری در سازمان است. بلکه اگر فرد، حقوق کار و افراد ذی ربط را به طور طبیعی و به حکم وجدانی - و نه به خاطر الزامات قانونی و نظارت اجتماعی و پاداش و تنبیه های خارجی - رعایت کرد گفته می شود: شخص دارای وجدان کاری است. بنابراین، "انضباط و وجدان کاری" در ارتباط با مفاهیم ارزشی، جهان بینی و فرهنگ اسلامی ملاحظه می شود و تنها در این صورت است که هم "کار" ارزش می یابد و هم انجام دهنده آن از رشد و تعالی برخوردار می گردد.

اصل مقاله در لینک زیر موجود است:

خودشناسی درون مایه وجدان کاری






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 خرداد 25 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin