سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

قبل از سحر خواب دیدم وارد سالن بزرگی شدم برای دیدار با امام خامنه ای مد ظله .ساعت 10 بود که ایمیلی از طرف عزیزی برام امد که ایا میخواهی به دیدار رهبر بروی؟من هم با کمال علاقه مشتاقانه اعلام رضایت نمودم.خلاصه قرار شد برویم..

ساعت 3 و نیم خیابان فلسطین جنوبی کوچه ی کشور دوست ایستادیم تا کارتمان اماده شود..بسیاری از اساتید همکار در دانشگاهها را دیدم و از تجدید دیدار خرسند بودم.

در عین ناباوری حدود ساعت 5 و نیم چشمانم به دیدن یار عزیزتر از جانم روشن شد...فریاد صل علی محمد نایب مهدی امد..بلند شد.

دکتر رهبر مدیریت جلسه را به عهده داشتند و اساتید به ترتیب برای ایراد نقطه نظرات امدند ...

همسران شهیدان هسته ای جلوی ما بودند و ارمیتا با حرکات شیرین دخترانه و نقاشی های زیبایش توجه خبرنگاران را جلب کرده بود...راحت و ارام به این طرف و ان طرف میرفت و با انتظامات صحبت میکرد ..او به خوبی میدانست به دیدار بابای مهربانش امده است و 5 ساعتی که در ان جلسه با مطالب سنگین نشسته بود حس خستگی یا ناراحتی نداشت او میدانست منزل بابایش امده است.نقاشیش را به بابای مهربان تقدیم کرد تا دست محبت اقا به جای دست نوازش بابا بر سرش کشیده شود.

خانم دکتر دستجردی و سلطانخواه هم امدندو همینطور خانم مصطفوی دختر امام...تشنه ی شنیدن رهنمودهای رهبر عزیزم بودم تااینکه زمان بالاخره به ساعت 7:40 دقیقه رسید و گوش جانم به شنیدن نوای دل انگیز سید و مقتدایم باز شد....

متن کامل سخنرانی

چقدر دلچسب است که اولین شب بعد از شب قدر پشت سر نایب امام زمان عج نماز بخوانی....

و زیباترین لحظه که هنوزم باورم نمیشود لحظه ی افطار بود که یک آن سر بلند کردم دیدم اقا جلویم نشسته اند...سر سفره ی بغل ما .....به اندازه ی 5 نفر با ایشان فاصله داشتم...اشک در چشمانم حلقه زد...در دل گفتم یابن الحسن کی میشود با شما سر سفره ی افطاری بنشینیم...اللهم الرزقنا...روی میز کوچکی افطارشان را گذاشته بودند...مبهوت سیمای نورانی ایشان بودم و بدون توجه لقمه های غذا را به دهان میگذاشتم...انگار همه چیز رویایی بود گویا تا به حال غذایی به این خوشمزگی نخورده بودم!واقعا مزه ی غذا در این فضا فرق داشت..اقا بعد خرماچایی در لیوان باریکی نوشیدند..و چقدر زیبا و با اداب  غذا تناول میکردند...اشتهای انسان باز میشد...من که عادت به خوردن برنج نداشتم به خودم  که امدم دیدم 3 کفگیر برنج خوردم!!نمک اشک همراه با افطار طعمی به باد ماندنی به خوراک میدهد..اقا اب نوشیدند اما بیش از نصف اب در لیوان مانده بود..چشمم به اب بود...خدایا اطعام و اکرام  را تکمیل نما جرعه ای از این اب میخواهم...اقای حدادعادل در کنار امام نشسته بودندبعد از افطار اقای لنکرانی و خانم مصطفوی و چند نفر از مسئولین امدند و از نزدیک با حضرت اقا صحبت کردند...بعد از رفتن اقا لیوان اب دستم رسید...جرعه ای از این اب....بفدای لب عطشان حسین






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 مرداد 23 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin