سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

یکی از مهمترین کارهایی که اخر سال باید انجام دهی این است که خلوتی برای خود پیدا کنی و یک دور از فروردین 91 تا امروز را دوره کنی...روز به روز...هفته به هفته ...ماه به ماه

رحم الله مَن عرف من اَین فی اَین الی اَین (خدا رحمت کندکسی را کهبفهمد در کجاست از کجاست و به سوی کجا حرکت میکند.)

خودتو مرور کن...درمورد خودت مسامحه نکن...به خودت الفاق نکن....ان الانسان لفی خسر

مهم نیست قبول شدی یا نه...مهم این است که اشکالات خود را ببینی....مهم این است که بدانی فرصت دوباره داری

ببین از کدام امتحانات رد شدی!!!یادت باشد در شهریور از همان موادی امتحان مجدد میگیرند که در خرداد رد شدی.....پس اشکالاتت را پیدا کن

هرانسانی یک دیکته است...بعضی دیکته ها پر غلطند برخی کم غلط !!قبل از تحویل دیکته فرصت بازخوانی دادند     قبل از تحویل برگه به مصحح،انرا نگاه کن،حتی فرصت چک کردن با برگه های بی غلط را دادند...فقط کمی دقت کن...تازه به تو اجازه داده شده از بهترینها کمک بگیری

برگه ات را نشان انان دهی و ازایشان بخواهی کمکت کنند برای پیدا کردن اشتباهاتت و درست کردن انها،،،قبل از یوم حسرت از این فرصتها استفاده کن

برگه ات را به چه کسی نشان خواهی داد؟!به امام عصر؟به اقا اباعبدالله؟به پیامبر رحمت؟به مادر عالمیان؟به رضای غریب؟!!............

بگو...من نمیدانم...نمیفهمم ...نمیتوانم...

بیخودی ادعا نکن..ادای شاگرداولها  را در نیاور که بی نیازی از همه ...هرانسانی حداقل یک ضعف بزرگ دارد...خداعالم سر و خفیات میباشد .سر:ان است که تو میدانی و مخفی میکنی و خفیه:ان است که تو خود هم نمیدانی...گاهی راه روشن نیست...می ایی یک کار را درست کنی ،جای دیگر را خراب میکنی...

احتیاج به مرور داری...در همه ی لحظه ها ببین اشکال تو چه بوده؟؟(برخی بچه ها همه ی حواسشان به این است که نکند سوال غلط است یا...)به دیگران کاری نداشته باش...سهم اشتباهاتت را پیدا کن

خداروشکر که سال دیگری را درک خواهیم کرد انشالله         خدارا شکر رفوزه نشدیم        خدارو شکر که تجدیدی هست    (عیسی ع فرموده :به ملکوت اسمانها نمیرسد مگر انکه دوبار متولد شود)

    راه باز است اما دقت میخواهد..هشیاری لازم است...اظهار عجز به درگاه ربوبی میخواهد...خدایا من نمیدانم...نمیتوانم...تو  بارها به من یاداوری کردی که من هیچی نیستم...نمیتوانم...نمیدانم...

کسی درامتحان از استاد جواب را پرسید ،استاد پاسخ داد...شاگرد سر را بیشتر پایین انداخت و گفت حتی املایش را نیز بلد نیستم!!!خدایا من بلد نیستم...نمیدانم کجا را باید درست کنم،حتی اگر بدانم نمیدانم چطور درست کنم...حتی اگر بدانم نمیتوانم....من سعی خود را میکنم اما تو بهتر میدانی که من چقدر ضعیف و ناتوانم...یارب ارحم ضعف بدنی و رقة جلدی

غیر از دانستن و توانستن ،مهمترین علت موفقیت ،انگیزه است.این راه سخت و پرخطر است و یک چیز میتواند گره هارا باز کند و ان عشق است.

سلوک بی عشق فایده ندارد...عشق اکسیری است کیمیا که مس وجود را طلا میکند...یک نوع کاتالیزور است...سرعت میبخشد به انسان شدن

باید در درون اتفاقی بیفتد تا بیرون درست شود.

اساتید به ما یاد داده اند که ما سرمایه ای داریم به نام "حسین". اوست مصباح الهدی و سفینه النجاة.اوست انکه کشتیش از همه سریعتر و وسیعتر است.قلب رحمة للعالمین به حسین به ارث رسیده است(حسین منی و انا من حسین)اشک برحسین غیر از رفع حاجات و مدیریت بحرانها و باز کردن راه،،چراغی روشن برای صفای جان و درون است.

این چند روز به او متوسل شویم!!یا ابا عبدلله من کم می اورم

من خیلی زود انچه را بدست اورده ام از دست میدهم

حسین جان...........






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 اسفند 26 توسط یار

سه درس از یک دیوانه
 
آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟
عرض کرد: آری..
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی. سپس به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید: چه کسی هستی؟
جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری. سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی. سپس برخاست و برفت.
مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟
جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
 
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً!
 
و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
 

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است کهدر وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری[دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ....] نباشد






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 اسفند 26 توسط یار

برخی از نظرات امام (ره) درباره ی موسیقی

امام خمینی (ره) در مورد موسیقی می فرمایند : اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد موسیقی را حذف کنید نترسید که از اینکه به شما بگویند کهنه پرست شده اید.باشد ما کهنه پرستیم همه این کلمات نقشه است برای اینکه شما را از کار جدی عقب بیندازند .این که می گویند اگر چنانچه موسیقی در رادیو نباشد آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند بگذارید از جای دیگر بگیرند.شما عجالتا آلوده مباشید آنها کم کم برمی گردند به اینجا . این عذر نیست که اگر موسیقی نباشد در رادیو آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند حالا اگر از جای دیگر می گیرند آیا ما باید به آنها موسیقی بدهیم!ما باید خیانت کنیم!موسیقی خیانت است به یک مملکت و خیانت است به جوانهای ما این موسیقی را حذفش کنید آن را به طور کلی عوض کنید و یک چیز دیگری بگذارید که آموزنده باشد .کم کم مردم و جوانها را عادت به امور زندگی بدهید از آن عادت خبیثی که داشتند برگردانید . آنهایی را که می بینید می گویند اگر تلویزیون موسیقی پخش نکند می رویم سراغ موسیقی برای این است که اینها عادت کرده اند.
                                               صحیفه امام جلد 9 صفحه 205

موسیقى، منشأ تخدیر افکار:
و از جمله چیزهایى که باز مغزهاى جوانها را مخدّر است و تخدیر مى‏کند موسیقى است. موسیقى اسباب این مى‏شود که مغز انسان وقتى چند وقت به موسیقى گوش کرد، تبدیل مى‏شود به یک مغزى غیر آن [مغز] کسى که جدّى باشد. از جدّیت، انسان را بیرون مى‏کند، و متوجه مى‏کند به جهاتى دیگر. تمام این وسائلى که حالا این بعضیش بود، و الى ماشاء اللَّه وسائل درست کرده بودند، همه براى خاطر این بود که ملت را از مقدّرات خودش غافل کند، و متوجه به جهات دیگر بکند، منحرف کند او را از مسائل روز که مبادا مزاحمش بشود. این یک برنامه بسیار مفصّلى بوده است که طرح شده؛ نه این است که مِنْ باب اتفاق مثلًا این مسائل واقع شده. نخیر، این یک طرحهایى است که آنهایى که طرّاح هستند طرح کردند، که این جوانها را به تباهى بکشند.
                                                صحیفه امام جلد‏9 صفحه200 





نوشته شده در تاریخ شنبه 91 اسفند 26 توسط یار

ساعت 10 صبح دکتر به همراه مامور آشپز خانه وارد اتاق بیماران
می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: "به این چلو کباب
بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر
بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و
کباب." مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم
که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید
غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراض
نمی کند.
حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و
به من ندهند، دکتر می فهمد که این شخص روانی است.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر بنده بداند من خدای او هستم و هرچه
صلاح اوست به او می دهم، در دلش از من ناراضی نمی شود. در حدیث
است که "انتم کالمرضی و ربّ العالمین کالطبیب." ما همه مانند مریض
هستیم و خدا مانند طبیب.
ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا، چرا به فلانی خانه ی دوهزار متری دادی و به من ندادی، ما
هم روانی هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم، باید
بفهمیم. همان طور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی کند، ما هم به
خدا نباید اعتراض کنیم و هرچه به ما می دهد راضی باشیم.

آیت الله مجتهدی تهرانی






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 اسفند 26 توسط یار

رسیده عید و دلها شاد و خرم

همه در فکر دیدارند با هم

همه آماده اند سفره بچینند

به فکر سفره های هفت سینند

منم در سفره دارم هفت سین را

ولی توام شده با داغ زهرا


بود سین نخستین ، سیلی کین

به روی مادرم با دست سنگین

ببین بر سفره سین دومم را

که سویی نیست در چشمان زهرا

بگویم سین سوم تا بسوزی

که مادر سوخت بین کینه توزی

از این ماتم دل حیدر غمین است

که سین چهارمم سقط جنین است

به روی سفره سین پنجم اینست

سر سجاده اش زینب حزین است

شده سفره پر از اشک شبانه

ششم سین مانده سوت و کور خانه

چه گویم ای عزیز از سین آخر

بود آن سینه ی مجروح مادر







نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 اسفند 23 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin