سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یار درونی

سلام بر تنها یار دلها

مدتی است در حال تفکر به ارتباط بین ایام و ماهها هستم و از این فکرها فهمیدم خبرهایی در عالم ملکوت هست اما من بی اطلاعم.ایا شما رمز این وقایع را میدانید؟

شعبان از شعبه شعبه شدن می اید و معنای ان :شعبه شدن و پخش شدن انوار و خیرات است و در حدیث داریم که شعبه ها و شاخه های طوبی و نیز زقوم به زمین نزدیک شده و اهل بهشت وجهنم با کارهای خود به انها دست اویز میشوند"مفاتیح الجنان"از طرفی شعبان ماه پیامبر رحمت است ...او که سراسر خیر و برکت است...او که فرموده مرا در ماهم یاری کنید به روزه!!اصلا روزه یعنی پیامبر است...عارفی میفرمود معنای ایه"واستعینو بالصبر و الصلوه "صبر یا روزه همان پیامبر ص است و صلوه همان علی ع!برای همین در ادامه میفرماید "و انها لکبیرة الا علی الخاشعین"نماز و پذیرفتن ان سنگین است جز بر خاشعین...و پذیرفتن علی بر همه ی مسلمانان راحت نبوده و نیست...و ارتباط بین روزه و صبر و تقوا چیست؟خداوند فرموده اند:الصوم لی"روزه مال من است...از طرفی میفرماید تنها چیزی که بهترین توشه است تقواست:فان خیر الزاد تقوی"و به زودی انشالله ارتباط عمیق اینها را بیان مینمایم تا ان روز فکر کنید.....

شعبان تنها ماهی است که در ان شهادت معصوم نداریم...درست مقابل محرم که در ان ولادتی نداریم؛و چقدر دوستان بیان میکنند در شعبان حال و هوای روضه داریم....

دقت کردید همه ی ولادتهای شعبانیه به کربلا مربوط است:حسین ع ابالفضل س سجاد ع و میلاد علی اکبر و رقیه سلام الله علیهماو قطب عالم امکان حضرت بقیه الله ع و ایشان تنها مولوداین ماه هستند که در واقعه ی عاشورا حضور فیزیکی نداشتنداما همه میدانند چه کسی است که پرچم حسین ع و خونخواهی او را بلند میکند وبا ندای یالثارات الحسین قیام بزرگ را اغاز مینماید.

من از ارتباط بین حسین ع و مهدی ع چه میدانم !!!و میدانم که هیچ نمیدانم!از ارتباط بین ابالفضل س و اباصالح  ع چه بگویم که همه میدانند نامه هایی که از طرف عباس ع به امام زمان میرسد ابتدا روی چشم امام جادارد وجز اولین درخواست هاست و همه میدانند که در مجلسی که یاد عباس ص ذکر شود حتما امام زمان عج در انجا حضور دارند.

امسال فهمیدم نام دیگر حضرت عباس س ابوالقربه است یعنی پدر مشک....و شاید برای همین است که در ورودی حرم شریفشان یک اب نمای بزرگ از مشک وجو دداردگویا عباس ع میخواهد یاد اوری کند که ای اهل عالم من پدر مشک هستم ...من صاحب مشک هستم ..من ساقیم ای مردم تشنه ی دنیا!!.....یا ابالقربه!!یا ابالفضل ما تشنه ایم...ما دنبال جرعه ای اب گوارا از دستان مبارکتان هستیم...یا عباس تو میدانی که نام امام زمان عج در قران"ماء معین"است و او اب گواراست و تو صاحب مشک و من چه میدانم ارتباط بین اینها را...فقط میدانم تشنگی ما از حد گذشته و در حال دست و پا زدن در باتلاقها و دویدن دنبال سرابهاییم....

بین میلاد علی اکبر س و مهدی عج فاصله ی کمی است...یادعلی اکبر نماد عشق پدر و پسر است همان که از سالهای دور عشق بین ابراهیم و اسمعیل را به یاد می اورد  ولی اسمعیل کجا و علی اکبر کجا..عشق حسین کجا و عشق ابراهیم کجا!!!و ما فکر نکرده ایم به عشق پنهانی و پشتوانه ایی پدر!1و پدر ما کیست ؟که به ما عشق میورزد و هر صبح و شام به یاد ماست و روزیهای ما از طریق ایشان میرسد ...یا ابالصالح ما ایتام ال محمد هستیم که از دیدار و حضور پدرمحرومیم.."ایها العزیز مسنا و اهلنا الضروجئنا ببضاعق مزجاة فاوف لنا الکیل..."

نمیخواهم به ارتباط بین روز "عفاف و حجاب" و اجلاس "بیداری اسلامی و زنان " و تولد عمه جان سه ساله فکر کنم...نمیخواهم به رابطه ی بین حجاب و رقیه فکر کنم که دلم اتش میگرد....در این روزها که همه دنبال جمله ای تاثیر گذار در باب حجاب بودند تا مرهمی شود بر بعضی بی بند و باریها؛من تصمیم گرفتم روبروی فرد بدحجاب بایستم و فقط بگویم امروز تولد طفل سه ساله ی حسین است...در دل امید دارم اوو هم عاشق حسین ع است و او هم عواطف انسانی سرشاری دارد!پس در دل به او میگویم ایا نمیخواهی مرهمی بر زخمهای این کودک باشی؟ایا هدیه ی تو خاری بر پاهای تاول زده ی این ناز دانه است..؟ایا نمیدانی او حواسش به معجرش بود و دودستی ان را گرفته بود تا دشمن سو استفاده کرد و گوشواره را.....؟و...از او جدا میشوم و پشت سرم را نگاه نمیکنم اما مطمئنم روسری را پایینتر می اورد و عرقی از شرم و اشکی از تاثر ارایشش را پاک میکند و ای کاش ادامه یابد......

شعبان ماه امادگی برای رسیدن به مهمانی خداست...دشمنان ما میگویند شیعه دو بال دارد یک بال سرخ "حسیـــــــــــــــن"و یک بال سبز "مهــــــــــــــــــــــــــــدی"و شعبان ماه میلاد این اختران است...ما باید پرواز کنیم و خود را برای رسیدن به ملکوت و ماه مهمانی اماده کنیم ...

یک هفته فرصت داریم تا اشتباهات گذشته را جبران کنیم و لباسهای چرک را بشوریم و اتو کشیده حاضر شویم ....همه ی ما دعوت شده ایم....

 






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 تیر 22 توسط یار

سلام

پیشاپیش روز 24تیر سالروز میلاد امام و مقتدایمان حضرت اقا"امام سید علی خامنه ای" را به پیشگاه امام زمان عج و یاران ولایی تبریک و تهنیت میگویم.اللهم احفظ و ایدقائدنا الامامناالخامنه ای 

 شعری از حضرت اقا: (شنیدن با نوای دلنشین رهبر)

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم
شرمندة جانان ز گران‌جانی خویشم
بشکسته‌تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده‌دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند امین بستة دنیا نی‌ام اما
دلبستة یاران خراسانی خویشم
غزل ایشان، خیلی شاعران  را متاثر کرد و شور و شوق زایدالوصقی را در جان جمع برانگیخت. بعدها اکثر قریب به اتفاق دوستان، به استقبال غزل ایشان رفتند و در حد توانشان پاسخگوی عنایت و لطف ایشان شدند؛ از جمله آقای محمدجواد غفورزاده، متخلص به شفق با این غزل:
من موجم و سرگرم پریشانی خویشم
حیران سواد خط پیشانی خویشم
با آنکه بهار است و هوا مشک‌فشان است
در دام هوس ماندم و زندانی خویشم
بگذار که با جوهر اشکم بنویسم
ای نفس در این دایره قربانی خویشم
در ساحل آرام رضا از سر تسلیم
من خانه به‌دوش دل طوفانی خویشم
تا سر بگذارم به غبار قدم دوست
بی‌تاب‌تر از دیدة بارانی خویشم
من ذره ناچیزم و درچشمة خورشید
حیرت‌زده از آینه‌گردانی خویشم
گر قسمت من بخت غزالی نشد اما
دلخوش به همین شور غزلخوانی خویشم
تا بر سر من سایه این چتر بهشتی است
آسوده‌دل از بی‌سروسامانی خویشم
پایان غزل مصرع زیبای «امین» است
دلبستة یاران خراسانی خویشم
از زبان من و همه ی سربازان سایبری و ولایی:

عمریست که مدیون پریشانی خویشم///// شرمنده از این وضع مسلمانی خویشم//// دریازده ام نیست مرا بیم تلاطم//// حیرت زده ی این دل طوفانی خویشم//// ابری شده ی وصل توام کاش بگرید//// سرمست از این دیده ی بارانی خویشم//// من زاده ی ری هستم و هروز بگویم//// پابست همان قبله ی تهرانی خویشم //// بر روی دلم با خط خوانا بنویسید//// من عاشق ابیات رجزخوانی خویشم//// بگذار بگویم که چگونه شدم عاشق//// زنده شده ی پیر چمارانی خویشم//// ای مردم آزاده بدانید که من هم//// دلبسته ی آن یار خراسانی خویشم////

 
ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 تیر 21 توسط یار

 روزی که فرماندهان ارتش، در یک قرارگاه نظامی برای طراحی یک عملیات، همه جمع شده بودند، حاج همت هم از راه رسید، امیرعقیلی، سرتیپ دوم ستاد «لشکر 30 پیاده گرگان»، حاجی را بغل کرد و کنارش نشست، امیر عقیلی به حاج همت گفت: «حاجی ! یک سوال دارم، یک دلخوری خیلی زیاد، من از شما دلخورم.»
حاج همت گفت: «خیر باشد! بفرمائید! چه دلخوری؟»
امیر عقیلی گفت: «حاجی ! شما هر وقت از کنار پاسگاه های ارتش، از کنار ما که رد می شوی، یک دست تکان می دهی و با سرعت رد می شوی. اما حاجی جان، من به قربانت بروم، شما از کنار بسیجی های خودتان که رد می شوی، هنوز یک کیلومتر مانده، چراغ می دی، بوق می زنی، آرام آرام سرعت ماشین ات را کم می کنی، بیست متر مانده به دژبانی بسیجی ها، با لبخند از ماشین پیاده می شوی،دوباره باز دستی تکان میدهی، سوار می شوی و میروی. رد میشی اصلا مارو تحویل نمی گیری حاجی، حاجی به خدا ما هم دل داریم.»
حاج همت این ها را که از امیر عقیلی شنید، دستی به سر امیر کشید و خندید و گفت: «برادر من!اصل ماجرا این است که از کنار پاسگاه های شما که رد می شوم، این دژبان های شما هر کدام چند ماه آموزش تخصصی می بینند که اگر یک ماشین از دژبانی ارتشی ها رد شد، مشکوک بشوند؛ از دور بهش علامت میدهند، آرو آروم دست تکان میدهند، اگه طرف سرعتش زیاد بشه، اول علامت خطر میدهند،بعد ایست میدهند، بعد تیر هوائی میزنند، آخر کار اگر خواست بدون توجه دژبانی رد بشود.به لاستیک ماشین تیر میزنند.
ولی این بسیجی هایی که تو میگی، من یک کیلومتر مانده  بهشان مرتب چراغ میدم، سرعتم رو کم میکنم، هنوز بیست متر مانده پیاده می شوم و یک دستی تکان میدهم و دوباره می خندم و سوار می شوم و باز آرام از کنارشان رد می شوم. آخر این بسیجی ها مشکوک بشوند.اول رگبار می بندند. بعد تازه یادشان میاد که باید ایست بدهند.
یک خشاب و خالی می کنند، بابای صاحب بچه را در می آورند، بعد چند تا تیر هوائی شلیک می کنند و  آخر که فاتحه طرف خوانده شد، داد می زنند ایست.»
این را که حاجی گفت، قرارگاه از خنده منفجر شد.






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91 تیر 18 توسط یار


دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شوق گریبان دریدن است

شامم سیه تر است زگیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است

بوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است   .

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هرس گشت آشنا
روزی   « امین   » سزا لب حسرت گزیدن است

 ------------------------


ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو


 

چون آسمان مه آلوده‌ام زتنگ دلی
پر است سینه‌ام ز اندوه گران بی تو


 

نسیم صبح نمی‌آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان بی تو


 

لب از حکایت شب‌های تار می‌بندم
اگر امان دهدم چشم خون‌فشان بی تو


 

چون شمع کشته ندارم شراره‌‌ای به زبان
نمی‌زند سخنم آتشی به جان بی تو


 

بی دلی و خموشی چون نقش تصویرم
نمی‌گشایدم از بی خودی زبان بی تو


 

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو


 

گزارش غم دل را مگر کنم چو امین

 جدا زخلق به محراب جمکران بی تو


 

 

 






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91 تیر 18 توسط یار

سم الله القاصم الجبارین
حضرت علی ع
هرکه وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگدهای دشمن از خواب بیدار می شود
تحریم نفتی ایران امروز رسما آغاز شد
شما چقدر کالاهای خارجی را تحریم کردید؟؟





نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 تیر 13 توسط یار
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin